29 تا برداشتن روسری؛ راهیکه پیمودم پرسیدی، های دینی و اخلاقی مشکلی نداشتم. هر چه می ها به عنوان آموزه این پاسخ فقط این بود که اسلام چنین گفته و خدا چنان فرموده است. من به خواستم حفاری ها به این مدرسه نیامده بودم. من می دنبال این گونه جواب ها برسم. ها و پاسخ خواستم به عمق پرسش کنم. می کوشند ما دختران را کردمکه می فضای آنجا را دوست نداشتم. فکر می ناپذیر من هایی معین بریزند و شکل دهند. این با روح محدودیت در قالب کردمکه دانشگاه محیط گشتم. فکر می در ستیز بود. دنبال محیط آزادتری می بهتری است. شرکت کردم و ۱۳۶۲ در اولین کنکور پس از انقلاب فرهنگی در سال ی شهید ی الهیات دانشگاه تهران پذیرفته شدم. مسئولان مدرسه در رشته مطهری از تصمیم من برای ترک آن مدرسه و ترجیح دادن دانشگاه تهران به آنجا ناراحت شدند و با ترشرویی مرا از ترک آنجا نهی کردند. اما من به ی الهیات رفتم. دانشکده ی شباهت به آن مدرسه نبود. در دانشکده آن دانشکده هم چندان بی الهیات دانشگاه تهران نیز سر کردن چادر برای دانشجویان دختر اجباری بود. ی بلند، مانتوی بلند حتی اگر زنی با پوششکامل و حتی افراطی مانند مقنعه خواست وارد دانشکده شود، حتی اگر دانشجو و یا کارمند و یا و شلوار می هایش ی لباس داد تا روی همه مدرس آنجا نیز نبود، نگهبانی چادری به او می سر کند تا بتواند وارد دانشکده شود. این کار از نظر من بسیار نامعقول و حتی زننده و نسبت به زنان ی دانشجویی نسبت به آمیز بود. من از همان دوره کننده توهین مراجعه این همه پافشاری بر چادر اعتراض داشتم و در این باره با رؤسای متعدد که عضو هیئت علمی آن دانشکده شدم، با دانشکده و در مراحل بعد هنگامی رؤسای دانشگاه تهران و وزرای علوم و آموزش عالی صحبت کردم. به آنان گفتم: بر اساسکدام دلایل دینی دانشجویان دختر را مجبور به سر کردن می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2