38 چرا علیه حجاب شوریدم دهند مال پدر است. وقتی مادر بچه را زایید آن را در قنداقی پیچیده به پدر می ای، افسارش را هم بر و مادر حقی ندارد و افزود: تو که شتر را رها کرده پشتش بینداز! تر از آن یافتمکه ارزش داشته باشد من به او چیزی نگفتم، زیرا او را ابله با وی سخن بگویم و با خودگفتم لابد به آن زنکتک خورده نیز از اینگونه لاطائلات گفته و آن زن طاقت نیاورده و به این دیوانه حرفی زده که آن گونه مورد هجوم و ضرب و شتم قرار گرفته بود. پس از آن نزد فرد دیگری رفتم که آخوند نبود. یادم نیست که او چه سمتی داشت. مشکلم را برایش شرح ساله هستم. همین الان هم اگر از من دادم.گفت: ببینید، من یک مرد شصت گویم دوست بپرسند که دوست داری با مادرت زندگیکنی یا با پدرت، می دارم با مادرم زندگیکنم. معلوم استکه بچه بیشتر به مادر نیاز دارد، اما چه کنیمکه حرف اسلام غیر از این است. ها برای من عجیب بود. هرچند در منابع فقهی با آنها آشنا شده این حرف آمد که عواطف پاک انسانی، نیازهای آشکار بودم، اما به نظرم غیرعقلانی می و عدل و انصاف انکارناپذیر را در پیشگاه یک نام مبهم یعنی اسلام،که فهم هر کس از آن، متفاوت با دیگری است، قربانیکنیم. به نظرم یک جایکار یافتم. عیب داشت، عیبی بزرگکه باید آن را می روزی دیگر نزد یکی از مقامات بالاتر در دادگاه خانواده رفتم. شاید او بالاترین مقام دادگاه خانواده در تشکیلات قضایی آن روز بود. او نیز آخوند بود و در اتاقی بزرگ پشت میزش نشسته بود. در اتاقش باز بود و همه کردند. من وارد اتاق شدم و نزدیک میز او روی آزادانه به آنجا رفت و آمد می صندلی نشستم تا نوبتم شود. در این حین زنی آشفته و پریشان وارد اتاق شد و پشت میز مقابل آن مقام قضایی ایستاد و گفت: حاج آقا، ببینید من چند سال استکهگرفتارم و چند ام. چهار بچه دارمکه همسرم ما را رهاکرده. نه نفقه بار به شما مراجعهکرده
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2