74 چرا علیه حجاب شوریدم گیری شود. اخباری ی مردم در آن مراسم پیش یافت تا از حضورگسترده می شد. حاکی از برگزاری مراسم ختم و اخباری دیگر در تکذیب آن منتشر می قرار شد من و محمد و فیروزه صابر با هم در مراسم شرکتکنیم. مسجد را در خیابان شکوفه پیدا کردیم. های اطراف و مقابل مسجد حضور داشتند. من بدون مأموران در خیابان روسری همراه فیروزه وارد قسمت زنانه شدیم و محمد به قسمت مردانه شد. آنان رفت. حضور سنگین نیروهای امنیتی در قسمت زنانه نیز حس می ی خود داشتند و هراسان در همه ی آرمیتا را در محاصره اعضای خانواده گفت: یا حسین!، مادر خوان می جای مسجد کوچک نشسته بودند. تا روضه کوشیدند زدند: آرمیتا آرمیتا! نیروهای امنیتی می آرمیتا و حاضران فریاد می ی آرمیتا تسلیت گفتیم این صدا را خاموش سازند. من و فیروزه به خانواده و پیش از پایان مراسم از مسجد خارج شدیم، تا برای خروج از مسجد، در شلوغی دچار مشکل نشویم. ی هاله خورد همان مشتی که به سینه بیرون مسجد ایستادیم و من با موبایلم به محمد زنگ زدم و به او اطلاع دادم که ما بیرون مسجد منتظر او هستیم. افراد زیادی آنجا ایستاده بودند. اید؟ بروید!گفتم: منتظر یک بار مأموری آمد و به منگفت: چرا اینجا ایستاده همسرم هستم. یک یا دو دقیقه بعد، در حالی که من و فیروزه با یکدیگر کردیم و او دست مراگرفته بود، ناگهان مشت سنگینی به بازوی صحبت می راستم خورد که مرا از جایم کند، اما چون فیروزه مرا نگه داشته بود زمین نخوردم. تا به خود بیایمکه چه اتفاقی افتاده، چند نفر بر سرم ریختند. بنا به ی فیروزه آنان دو مأمور مرد با لباس فرم، دو مأمور زن با لباس فرم در گفته ی زیر چادر و یک مرد با لباس شخصی بودند و یک نفر دیگر نیز از این واقعه برداری بود. آنان شروع کردند شده، مشغول فیلم ریزی به احتمال قوی برنامه
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2