91 در زندان استبداد ها های ساختمان نیز به همسایه حتی فردای آن روز برای بردن فیلم دوربین مراجعه کرده بودند. شاید برای آنکه آثار رفتارهای ناهنجار و ناموجه خود را از بین ببرند. نیز وقتی مأموران وزارت اطلاعات برای ۱۳۸۹ به خاطر دارم در سال هاگفته بودند که از بازداشتم آمده بودند (البته ما در خانه نبودیم)، به همسایه مان به آنها گفته بود: در اند که پسر همسایه ی مبارزه با مواد مخدر آمده اداره اید. این ساختمان حتی فرد سیگاری نیز نداریم، شما اشتباه آمده من پس از شنیدن سر و صدا، آرام محمد را که روزه بود بیدار کردم خوابیم و از همین ها بسیار دیرهنگام می تا هراسان نشود. ما همیشه شب زنند. شویم. به او گفتم: در خانه را می ها زود بیدار نمی رو معمولا صبح کنم مأموران هستند. زند؟ گفتم: نگران نشو، فکر می گفت: چهکسی در می آلود بود. سعیکردم آرام و بدون تشویش بلند شود.گفتم: آرام آرام او خواب به سوی در برو تا من فرصت داشته باشم لباسم را عوض کنم. من در اتاق دادند و گشتم. مأموران مهلت نمی خواب بودم و به دنبال لباس مناسبی می رسید. وقتی محمد پرسید: کیه؟، داد تر به گوش می حالا صدایشان واضح شکنیم. محمد ی دیگر در را می زدند: زود در را باز کنید، و الا تا چند ثانیه در را باز کرد. جا آوردن هر ی حکم ورود و بدون به آنان بدون کسب اجازه، بدون ارائه گونه آداب و ادبی، مانند مهاجمان با داد و فریاد و جنجال وارد خانه شدند. من دیگر معطل عوض کردن لباسم نشدم. در اتاق را باز کردم و با همان کرد لباس راحتی خانه از اتاق بیرون آمدم. مأمور جوانی که داد و فریاد می کرد با داد و فریاد خود ما کرد و یا فکر می نمایی می و به گمان خود قدرت بند به او بزنید. به مأمور زنی ترساند، فریاد زد: بازداشتش کنید، دست را می که همراهشان بود گفت: چیزی بر سرش بینداز. زن جوان یک روسری از پشتی صندلی برداشت و خواست آن را روی سرم بگذارد،که دستش را پایین
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2