چگونه می‌توان یک کشور را دزدید؟

۱۱۲ چگونه می توان یککشور را دزدید؟ میخواهم بگویم که به محض برقراری آرامش و طی فرایند یادگیری میتوان کارهای برجستهای مثل برنامهی سوم در کارنامهی خود داشت و به تصویر ی متوازن از کل فضای اقتصادی رسید. برنامهی سوم برنامهای متوازن بود و آزادسازی متوازن قیمتهایی که تا پیش از آن تحت نظارت و کنترل دولت بود، شوکی به اقتصاد وارد نکرد. بهترین عملکرد سالهای بعد از ال انق ب در دورهی برنامهی سوم است. من مسئول تهیه و تدوین برنامه بودم. ولی در اجرایش مشارکت نکردم. مثل یک ماشین بود که خودش میرفت. اتفاقا اشخاصی آمدند و آن را اجرا کردند که در تئوری و تا پیش از گرفتن مسئولیت برای اجرای آن، مخالفش بودند. شوروی سابق را بعد از فروپاشی نگاهکنید، هنوز به سروسامان درست وحسابی نرسیده، ولی شوروی سابق از تورم ۲5۰ درصد و ۲۴۰ درصد عبور کرد تا به اینج ا رسید. این تورم ناشی از کسری بودجهی سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و گسترش دخالت دولت در اقتصاد و قیمت گذاری ال غیراقتصادی کا ها و خدمات بود. چرا ما حاضر نیستیم چنین مسائلی را درککنیم و واقعبین باشیم؟ ما هم در آن سالها با کسری بودجهی شدید روبهرو بودیم و کام الا طبیعی بودکه با تورم سنگینی هم روبهرو خواهیم شد. اما آقایان حاضر نبودند و همچنان هم ال نیستند که هزینهی تورم با را برای عبور از این عدم توازن گسترده بدهند. به محض چند درصد افزایش نرخ تورم، همهی چیزهایی را که آنها را وادار به اتخاذ چنین اقدامات علمی و سنجیدهای برای برونرفت از بحرانکرده رها میکنند و برمی گردند به همان پلهی اول و دوباره دم از کنترل قیمت و راهاندازی ستاد مبارزه با ال قاچاقکا و ارز و حمایت از حقوق مصرفکننده و کمیتهی جلوگیری از گرانفروشی و… میزنند. ما هم جنگ داشتیمکه هزینههای دولت را بهشدت با برده بود.کسری ال بودجه نیز بدتر از پیش شده بود و برای تعادل در جداول درآمدها و هزینهها سیاست تعدیل طبیعی و تنها راه ممکن بود. میخواهم بگویم که اصل موضوع الحات اص اقتصادی که اسم آن سیاستهای تعدیل شد، موضوع بیربطی نبود و ظاهرا همهیگروههای فائق در زمان شروع اعمال آن بر سرانجامش نظر مشترک و موافق داشتند، اما بعد در مسیر راه اختنظر الف های سیاسی خود را به مقولهی نحوهی اجرای برنامه های اقتصادی ربط دادند و مسیرش را تغییر دادند. این برنامهی اص الح اقتصادی از درون تجربهی خودمان درآمد و بومیشدهی کشور ایران بود. ضمن اینکه هرکس هم در نظر و تئوری با آن ال مخالف بود، در عمل و اجرا همجهت با آن شد. ا ن هم کسانی که آن را نقد میکنند معدود افرادی هستند که تجربهی سیاستگذاری و تصمیمسازی ندارند. یک نفر مثل من چه قدرت سیاسی و توان نفوذ و همراهکردن اذهانی داردکه رئیسجمهور را با خود همراه کند؟ مگر کارشناسان سازمان برنامه چه نیرویی دارند که سیاستگذاران را با خود همراه میکنند؟ این یک فرایند یادگیری است. فقط ما هم نیستیم؛ در آمریکای ال تین و اروپا هم همینطور شده است. درعمل نوعی همگرایی پیش میآید که انحراف

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2