در جستجوی جهانی بهتر

وجویجهانی بهتر ‌ درجست 102 های متروکه شدیم تا شاید شاهدی ‌ خودهای آبی وارد خیابان ‌ ما با کلاه همراهدوکودکخردسالدیدیم. ‌ سالیرا به ‌ ایدور،زنکهن ‌ بیابیم. درفاصله تیراندازها ‌ شدیم، ناگهانصدایتیراندازیتک ‌ طورکه به او نزدیکمی ‌ همان خواست ‌ خواست ما در روستا پرسه بزنیم ــ او نمی ‌ را شنیدیم.کسی نمی ی زمینی فراخ و باز، ما هدفی آسان ‌ جهان از واقعیت باخبر شود. در میانه ای از نزدیکی سرم عبورکرد و با اینکه یک آن بود اما برایم یک ‌ بودیم.گلوله آهستگی حرکت ‌ چیز به ‌ قرنگذشت؛ ترس حیوانی باعث شده بود تا همه چیز کاملاً ‌ گیرد، همه ‌ ی بقاکنترل را به دستمی ‌ محضآنکه غریزه ‌ کند. به توانم ‌ شود: تنها پرسشدر آن لحظه این بودکهچگونه می ‌ روشنو واضحمی برسم. متوجه شدم که یک ‌ بدون اینکه گلوله بخورم، به خودروی زرهی ی ‌ کنند. آنها مشتاقانه از مخمصه ‌ برداری با فاصله ما را دنبال می ‌ گروه فیلم کردند. این مرتبه، این ‌ برداری می ‌ خطرناکیکه در آنگرفتار شده بودم، فیلم آور تبدیل شده بودم، ‌ ی فیلمی دلهره ‌ خبر به ستاره ‌ جابی ‌ من بودمکه ازهمه تیرانداز مشغول دویدن ‌ بختیکه هر روز در خیابان تک ‌ مانند آن افراد نگون ام آخرین لحظات ‌ بودند. در آن لحظه این فکر از ذهنمگذشتکه آیا خانواده ام را در اخبار شامگاهیخواهند دید؟ ‌ زندگی کردمکه در تیررس ‌ شدتتلاشمی ‌ که در روستا سرگردان بودم و به ‌ درحالی تیرانداز نباشم، بالاخره توانستم بدون هیچ آسیبی به خودروی زرهی ‌ تک جای آنکه خوشحال باشمکه ‌ برسم. بیش از آنکه بترسم، عصبانی بودم. به ام، از شدت عصبانیت در حال ‌ ای اندک از چنگ مرگگریخته ‌ با فاصله عدالتیِ ‌ کنندگان تنفرآمیز بود. این بی ‌ رحمی و بزدلیِ حمله ‌ انفجار بودم. بی کردم که چه نوع انسانی ‌ عظیم، اندوهناکم کرده بود؛ با خودم فکر می سردی مادری و دخترانش را بکشد؟ در آن حالت ‌ تواند درکمال خون ‌ می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2