وجویجهانی بهتر درجست 130 عنوان پرستار در خواهد داوطلب شود تا به کند. به پدرشگفتکه می های جنگ را از خواهد واقعیت خطوط مقدم مشغول به کار شود و می ی من»، با خیال شو، فرشته نزدیک ببیند. اما ملادیچ با گفتن اینکه «بی گوران او را سرزنش 38 او مخالفتکرد. آنا نتوانست حرف دیگری بزند. پذیردکسیکه او را تربیتکرده، یکهیولاستوگفت کردکه چرا نمی می تواند با او زندگیکند. که نمی که غرق در غم و اندوه بود، تصمیمگرفت سرانجام، آنای مهربان درحالی ۱۹۹۴ مارس ۲۵ درسی به پدرش بدهد که هرگز نتواند فراموشکند. در تیر محبوب او را برداشت. اگر اوضاع او سراغکمد پدرش رفت و هفت دنیاآمدن نخستین یدیگریبود، قرار بودکه ملادیچ آنرا درجشن به گونه به چیز از دست رفته بود؛ رؤیاهای آنا اش شلیککند. اما اکنون همه نوه برآبشده بود. او به سرششلیککرد. آنا را شرمکشت. نقش گفتند که او پس از مرگ آنا به مردیشکسته و مأیوس دوستان ملادیچ می گفتند دیوانه شد و خشم خود برخی می 39 مبدل شد و هرگز بهبود نیافت. رحم و پیروز بخت سربرنیتسا کرد. او در جنگ بی را نثار قربانیان نگون که اشک بود اما سرانجام دیدن آنا در سردخانه او را از پا درآورد. درحالی ای از ریخت، برای آخرین بار بهصورتزیبای دخترشنگاهکرد و دسته می ، آخرین ۲۰۱۱ مه ۳۱ ها بعد، در موهایش را پیشخود نگاه داشت. سال ی او پیش از انتقال از بلگراد به لاهه، حضور بر سر مزار دخترش خواسته دادنشمجدداً خاطر ازدست گلی بر مزارشگذاشت و به بود. در آنجا دسته گریست. او اکنون در لاهه بود، شانزده سال پس از آخرین باریکه او را در ژنو دیده بودم: ملادیچ جنگجوی قدرتمند اینک به پدریسوگوار مبدل شده بود.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2