239 وحدت نوع بشر ای واقعیت وحدت نوع بشر در تعارضاست و از فرط استیصال به افسانه باور داردکه بر مبنای آن جزء بسیار کوچکی از بشریت به نام «خود» در شوند، طبیعتاً باید بر کانون عالم است وکسانیکه «دیگری» توصیف می مداریبه دور او بگردند. فرایند دیگر، انسجام وسازندگیِ نظمجهانیِ نوینی استکه با واقعیتگریزناپذیر وحدت نوع بشر سازگار است و، خواه از پذیردکه ما همگی روی ناچاری و خواه با شور فراوان، این حقیقت را می گردیم و برای بقای خود به نور آن نیاز داریم و به دور خورشید واحدی می ی ویرانی همگی منزلگاه و سرنوشتمشترکی داریم. این فرایندهای دوگانه اند و ما پاشیدگی و همبستگی، در آنِ واحد در جریان هم و سازندگی، از های مردم باعث ایجاد کشانند، در میان توده های متضاد می را به جهت سوی تمدنی ناپذیر ما را به شکلی اجتناب شوند و به سردرگمی و حیرتمی یزمیناست. براینخستین کنندکه مرزهایآنخودکره جهانیهدایتمی هایخود را از ایم تا هویت شکلی جمعی مجبور شده بار در طول تاریخ، به نو و از طریق شمول، و نه طرد، دیگران تعریفکنیم و در قالب نوعی ی اوج تکامل اجتماعی خود دست یابیم. حق باکسانی بود واحد به نقطه شناختیم که انتظاراتیموعودباورانه داشتند:جهانیکه برایهزارانسالمی اکنون ناگهان پایان یافته است. در این نظم جهانی جدید مسئله این استکه آیا خواهیم توانست برای ها پیش آرزویش را داشتند، دستیابی به صلح، امریکه نیاکان ما از مدت ی مادر دومینیکنی و پدر وگو را بیاموزیم یا خیر. دوستم درباره هنر گفت بردند، شانپناه می گاهخود به زبانمادری به هایگاه اشکه درمشاجره روسی زنند، یکیبه زباناسپانیاییودیگری گفت: «آنها برسر یکدیگر فریادمی می به زبان روسی. وضعیتدرستمانند سازمان ملل است!»
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2