وجویجهانی بهتر درجست 248 هفته ۴۲ خواست بیرون بیاید. اما پس از مادرشجا خوشکرده بود و نمی تر از آن شده بودکه بتواند در آنجا بماند و درنتیجه، بارداری، دیگر بزرگ شد. باید زایمان القا می ی امن باز برای ترکخانه با شدیدترشدن دردهایزایمان و امتناعکودکلج شد. او تمام شب برای اشرنج بسیاری متحمل می و راحتش، مادر بیچاره توانم تصورکنم تولد نوزاد تلاشکرد اما موفقیتیحاصل نشد و من تنها می کرد. سرانجامساعتیازده و بیست فرساییرا تحملمی کهچه دردطاقت ، در بیمارستان برونوو در لاهه، مهمان ۱۹۹۹ دسامبر ۲۹ ی روز دقیقه عزیز ما آمد. چشمان زیبایشکاملاً باز بودند و مشتاقانه مسحور صداها ی که تا هزاره انگیز این جهان عجیبجدید بود، درحالی و تصاویر حیرت ی بسیار دشواری را از جدید تنها دو روز باقی مانده بود. مادرش تجربه محض اینکه پرستار نوزاد را در آغوششگذاشت، سر گذرانده بود اما به هایی راکه متحمل بخشحیات باعثشد تا او تمام رنج ی مسرت معجزه شده بود فراموشکند. کوشد کنیم؛ بشریتکه می امروز ما درد زایمانجهانیجدید را احساسمی تا از فضای آشنای افکار محدودشکه آشکارا برایشتنگشدهخارجشود، داند که درست در بیرون از این ی تاریکی است و نمی هنوز در محاصره انگیزی منتظر کسانی استکه چشمان خود را بر های حیرت فضا، امکان دم بازگشایند. نور پرشکوهسپیده
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2