269 روح حقوق بشر ی سپس دو خواهر مشغول انجامکارهای خود شدند؛ بدیعه در آشپزخانه کهگاه داد، درحالی یکودکیرا تکانمی کرد و بشریگهواره کوچکیکار می کرد. آنها آرزو داشتند تا به باغستان واپسی ما را نگاه می گشتو با دل برمی شان بود بازگردند، به این امید که شاید بتوانند در زیباییکه روزگاریخانه هایشان آنجا معصومیتخود را بازیابند، چیزیکه مانند بسیاری از داشته سر جا گذاشته بودند. بسیار مشتاق بودند تا بدانند بر سر اجبار پشت به خواستند بدانند که عزیزانشانکه هنوز پیدا نشده بودند چه آمده استو می چرا جهان هنگامیکه نیاز داشتند، آنها را به حال خود رهاکرده بود. ی اندوه و رنج فراوان نشسته بودم، که در اردوگاه و در محاصره درحالی خواست برانگیز بود. دلممی آوریایندوخواهر برایم احترام مقاومتوتاب دریغ نثارشان کنم و مانند برادری مهربان کمککنم محبت خود را بی هایشان التیام بیابد. اما در برابر عظمت رنج آنها خودم را ناتوان تا زخم اند، پاکی و شجاعتشان مرا خواستم بدانند که برایم باارزش دیدم. می می تفاوت و پر از مزایای خودم بازگردم، متأثر کرده و هنگامیکه به جهان بی طور که برای گرفتن عکسی آماده آنها را فراموش نخواهم کرد. همان گرمی بود؛ های زیبایشان اسباب دل لبخندی بر صورت شدیم، دیدن ته می ناپذیر. یدردهاییوصف یگذرایدوستی در میانه لحظه سیاستفضیلت همان تابستان، در جایی دورتر از اردوگاه پناهجویان خانکه، در جهانی موازیکهسیاست فضیلتبشردوستانه نام دارد، رئیسمجلسعوامکانادا، خواست فریاد کرد و از آنها می جفرگان، اعضای مجلس را سرزنشمی یجناح اقلیتکه پیشنهاد داده بود یلایحه و همهمه نکنند تا بتوانند درباره
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2