وجویجهانی بهتر درجست 30 های جدید باعثشد انتظاریِ ماجراجویی محسوس به خودگرفت. چشم ام برای ایرانکمیکاسته شود. پدرمکانادا را به آمریکا، جاییکه از دلتنگی ی سایر خویشاوندانم به آنجا رفته بودند، ترجیح داده بود. او مدام درباره کردکه جلوی آمریکا ایستاده مردی فرانسوی به نام «پیر ترودو»صحبتمی شد به او امرونهیکرد. حتی پیش از ورودم بهکانادا دریافته بودم بود و نمی نبودن است. بودن، آمریکایی که جزئی از کانادایی یتلویزیون یجدیدمبادنیاییجدیدوجذابمواجهشدم.ازمشاهده درخانه سفید و صورت سیاه زده بودم. پیش از آن جان وین را تنها به رنگی هیجان کند. دانستمکهعلاوه بر فارسی، به انگلیسینیزصحبتمی دیده بودمو نمی ایکه کننده های خسته علاوه بر این، تلویزیون تنها به یککانال با سریال های زیادی وجود انداخت، محدود نبود. انتخاب مادربزرگم را بهگریه می که به یککنترل و دانستم از کجا باید شروعکنم. درحالی داشت و نمی های نشستم و عاشق سرگرمی های متعدد مجهز بودم، روی مبل می کانال هاییکه پیش از آشنایی با «باگز بانی» تلف ناشدنی بودم و برای سال تمام خوردم. کرده بودم، افسوسمی هاکمیعجیببودند. یک های ارزشمند، به نظرمکانادایی رغم این آزادی به غریبی به نام هاکی روی یخ ی افراطی آنان به بازی عجیب دلیلش علاقه دنبال دیسکی لاستیکی هایی افتاده به بود. در این بازی، مردانی با دندان شکلی غیرمنطقی آورند و به های خود را درمی افتند و بعد دستکش می ها توانستم بفهمم چراکانادایی زنند. همچنین نمی یکدیگر را با مشت می کنند. این کار با دقت تمام قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت می ی ی تهران آشکارا قاعده های آشفته رسید. در خیابان غیرطبیعی به نظر می کردکه حقعبور با ی نقلیه تعیین می یوسیله بقای اصلححاکم بود. اندازه
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2