وجویجهانی بهتر درجست 308 کاملاً زیروزبر شد. اکنون در موزیکویدیوی دیگری به نام «مونا به همراه کودکان» حضور داشتم و بر روی صحنه به همراه بافی سینت-ماری و کردیم. سایر هنرمندان وگروهی از پناهندگان درد و رنج خود را بیان می ی ما داوطلب شده بودیم تا داستان مونا محمودنژاد را برای جهانیان همه سنوسالخودم و از اعضای ساله وهم روایتکنیم. داستاندختریشانزده خاطر دفاع علنی از حقوق بشر، به ی بهائیان ایرانکه به دیده ی ستم جامعه دستحاکمان متعصب ایران به دار آویخته شده بود. گرانش اشرا از دست نداده بود. شکنجه ها شکنجه، مونا روحیه رغم ماه به هرچه تلاشکردند، نتوانستند او را به اعتراف اجباری وادار کنند زیرا دانست توانستازپسروحمقاوم اوبرآید. اومی یآنها نمی خشونتبزدلانه که چه عاقبتی در انتظارشاستو مصمم بود تا با وقار و متانتمرگرا در آغوشبگیرد. هنگامیکه طناباعدام دورگردنشبود، آخرین آرزویشاین ی وروشقهرمانانه بودکه جوانانجهان برخیزند و دنیای بهتری بسازند. راه ی ام را از بین برد و وادارم کرد تا درباره افتاده پا او جهان تصورات پیش که در استودیویی در شمال تورنتو ام از نو بیندیشم. درحالی هدف زندگی آور او بودیم،سکوتیبهت یلحظاتپایانیزندگی مشغولبازسازیصحنه حاکم بود.کلماتکافی نبودند. اشک از چشمان بافی سرازیر بود، آن هم شناخت. تحتتأثیرصمیمیتو خاطر دختریخارجیکه اصلا او را نمی به کردمکه من هم باید دست به اقدامی متقابل بزنم، صداقت او، احساسمی کردم، زیرا همین رنج بودکه کردم و رنج مردم او را درکمی باید تلاشمی باعثهمدلی او با ما شده بود. پایان، جایی که حتی کننده و تفریحات بی های گیج در دنیای سرگرمی شود، باید قدرت امر روزمره، شفقت رنج نیز به نمایش تبدیل می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2