در جستجوی جهانی بهتر

وجویجهانی بهتر ‌ درجست 32 فهمیدمکه ‌ شد. نمی ‌ ایمحسوبمی ‌ باشند، این توپامتیاز اجتماعیعمده شناختیِ ‌ چراشکلآنشبیهبادمجانبود.با اینتمهیداتسفراکتشافی انسان خود را آغاز کردم. عاقبت قرار بودکه در زیستگاه طبیعی کودکانکانادایی رو شوم. ‌ با آنان روبه ی دولتی هَریسون دریافتم که من یکی از دو ‌ محض ورود به مدرسه ‌ به هستم. آشکارا متفاوت بودم. کانادا در ‌ پوست مدرسه ‌ آموز رنگین ‌ دانش کم به معناییکه امروز ‌ ای چندفرهنگی، دست ‌ هنوز جامعه ۱۹۷۰ ی ‌ دهه گیری«تهرانتو» فاصله ‌ دانیم، نبود.هنوز تا مهاجرتانبوه ایرانیانوشکل ‌ می غریب بودم. ‌ داشتیم. در آن دوران، من واقعاً عجیب روز اول مدرسه ناخوشایند بود. بعد از اینکه مادرم مرا به مدرسه رساند نتوانستمکسی را پیداکنمکه مایل باشد با من صحبتکند. آماده بودمکه ام را به بیانی سلیس ادا کنم اما ابتدا باید مخاطبی ‌ های انگلیسی ‌ عبارت یافتم.کمیبعدبا توجهکاملسرکلاسدرسحاضرشدم.چندانمتوجه ‌ می هایم ‌ کلاسی ‌ تأثیرقراردادنهم ‌ شدماماعمداً برایتحت ‌ هایمعلمنمی ‌ حرف اند متوجه ‌ ها چه پوشیده ‌ دادم. بعد از اینکه دیدم سایر بچه ‌ سرم را تکان می وجه باحال نیست. ناگهان زنگتفریح ‌ هیچ ‌ شدمکه لباسو مدل موهایم به بهصدا درآمد و کودکان برای بازیدرحیاطمدرسه بیرون دویدند. تصمیم گرفتمکه از این فرصت استفادهکنم و با کمک استراتژیک توپ راگبی جدیدم برایخودم دوست پیداکنم. به اطرافم نگاهکردم وگروهی از پسران را دیدم. پیشآنها رفتم و با انگلیسی خواهید با هم بازی کنیم؟» ‌ وپاشکسته گفتم:«من پیام هستم. می ‌ دست را شروعکنم. ابتدا باکنجکاوی مرا برانداز ‌ عاقبت، قرار بودکه ماجراجویی آمیزم را درآوردندو لباسم ‌ یمبالغه ‌ کردند.سپسبه منخندیدند، ادایلهجه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2