در جستجوی جهانی بهتر

33 فهم رنج شدم ‌ گفتندکهمعنایشانرامتوجه نمی ‌ دادند. آنهاچیزهاییمی ‌ را بههمنشان اند. یکی از آنان توپم را گرفت و شروعکرد به ‌ فهمیدمکه شرورانه ‌ اما می ایکه بلد بودم از او خواستم تا آن را پس ‌ کردن. باکمکچند کلمه ‌ توهین بدهد. اینکارم چندان عاقلانه نبود. بلافاصله آن پسرها دورم حلقه زدند آمد دشنام باشند. آنان دنبال ‌ و شروعکردند بهگفتن چیزهاییکه به نظر می ای نبودکه منتظرش بودم. مهاجربودن ‌ دعوا بودند. این آن خوشامدگویی چیز مزخرفی بود. شد بگریزم. ‌ تر می ‌ ای که مدام تنگ ‌ ی خصمانه ‌ تلاش کردم تا از حلقه بودمکه سزاوار چنین برخوردیهستم. ناگهان ‌ کار کرده ‌ فهمیدمکه چه ‌ نمی و نگاهش سرشار از ‌ کرده ‌ هایگره ‌ یکی از پسرها جلویم راگرفت. مشت نفرتبود. پیشاز آنکه بتوانمحرفیبزنم،خیلیمحکممشتشرا بهصورتم کوبید. شوکه شده بودم و با دو دستم جلوی دهنم راگرفتم. جریان خون خندیدند ‌ ام ریخت. آنان می ‌ از لای انگشتانم سرازیر شد و روی پیراهن تازه ات برگرد.» به ‌ زند: «پاکستانی، به خانه ‌ کردند و فریاد می ‌ ام می ‌ و مسخره سوی درخت ‌ هایم را گرفته بودم. ذهنم به ‌ ی اعتراض، جلوی اشک ‌ نشانه زیبای توتدر ایرانکشیده شد که در باغ و در برابر باد رقصان بود. پسران خواستم اما ‌ ات برگرد.» من هم همین را می ‌ زدند: «به خانه ‌ مرتباً فریاد می ایوجود نداشت. ‌ دیگر خانه زندانهویت تبعید، حسرتِ داشتنِ تعلق است. فضایی عاطفی استکه اغلب آن را گیریم. شنیده بودمکهکانادا سرزمین موعود ‌ با فضایی فیزیکی اشتباه می است اما من دلم برای ایران تنگشده بود. از منظر سیاستحاکم بر حیاط

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2