در جستجوی جهانی بهتر

43 فهم رنج ام در ‌ مادربزرگ مادری ۱۹۱۰ قسمت بودکه خود او زنده بماند. در سال آباد، در مرز روسیه و ایران، به دنیا آمد. ‌ شهر عشق شنیدیم، متعلق به ‌ انگیزیکه در دورانکودکی می ‌ های حیرت ‌ این داستان یما در تهرانمدرن ‌ یبسیار دوریبود و با زندگی آسوده ‌ یقهرمانانه ‌ گذشته های ‌ آمد. آنها چیزهایی بودند که ما در کلاس ‌ ارتباط می ‌ و مرفه به نظر بی ای از ‌ کردیم تا والدینمان را راضیکنیم. تاریخ مجموعه ‌ بهائی حفظ می صورت پیوسته و منظم ‌ هایی بودکه به ‌ ها، رخدادها و شخصیت ‌ واقعیت دادند،کاملاً مشخصبود: رنج ‌ کنار هم قرار گرفته بودند و درسیکه به می ای شخصی ‌ ای دور. تاریخ هنوز برایم تجربه ‌ و محنت اجداد ما در گذشته نبود. توهماتانقلابی یکاناداجایی ‌ کوشیدم تا درجامعه ‌ عنوانیکنوجوانمهاجر می ‌ زمانیکه به کردم، آزار و اذیتدینی ‌ برایخودم پیداکنم،کمترینچیزیکه به آن فکر می ام ‌ ام به دو مصیبتِ آکنه و براکت ارتودنسی ‌ بشری ‌ های حقوق ‌ بود. دغدغه آور نخستین رقصمدرسه راکه ‌ ی عذاب ‌ کوشیدم خاطره ‌ محدود بود و می های پا ایستاده بودم، از دختری بسیار قدبلند ‌ که روی پنجه ‌ در آن، درحالی تجربه دریافتمکه خواندن اشعار ‌ اَن آویزان بودم، فراموشکنم. به ‌ به نام لی عرفانی برای آشنایی با دختران مناسب نیست. درنتیجه تصمیمگرفتمکه کردمکه این ‌ بروم؛ در آن زمان فکر می AC/DC جای مولوی سراغگروه ‌ به رغم استعدادیکه در رقصیدن ‌ یکانادایی است. به ‌ دوستانه ‌ یککار وطن متال ‌ ام به موسیقی هِوی ‌ شکل ادای نواختنگیتار داشتم، دوران شیفتگی ‌ به

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2