وجویجهانی بهتر درجست 60 تنها «جرم» مونا این بودکه جمهوری اسلامی باورهایش را قبول نداشت. کرد، به آنان حق انتخاب قاضی شرعیکه از زندانیان بهائی بازجویی می حجت شده بودکه یا تغییر دین داده بود: «اسلام یا اعدام.» با آنان اتمام بدهند یا اعدام شوند. مقامات در آخرین تلاشخود برای تغییردادن نظر مونا، مادرشرا دستگیر کردند. قاضی شرع خیلیصریح به او اخطار داده گذاریمکه در عزای کشیم، تو را زنده می بودکه: «شوهر و دخترت را می آنها زندگیکنی.» اما هرچه مونا را بیشتر شکنجهکردند و کوشیدند تا از والدینش علیه او استفادهکنند، مونا بر موضع خود پایدار ماند. او که این ترسید. اندازه درد را تحملکرده بود، دیگر از مرگ نمی همراه چند بهائی دیگر در میدان چوگان ، پدر مونا به ۱۹۸۳ مارس ۱۲ در شیراز اعدام شدند. پایان زندگی آنان در مکانی رقم خورد که روزگاری محل بازی شاهان بود. مونا در سلول خود به یاد آخرین دیدارشان اشک اند، چشمان دانست به پایانکار نزدیکشده ریخت. در آن دیدار، او که می دانستکه چه سرنوشتی در انتظار اوست اما پدرش را بوسیده بود. او می مصمم بودکه آخرین ساعات عمرش را با شجاعت و متانت بگذراند. ایکه به آنها فرصت دادند تا برای بار آخر با ی چند دقیقه مادرش درباره گوید: یکدیگرخداحافظیکنند،چنینمی دانی کمیراه رفتیم. بعد او ایستاد... بهچشمانم نگاهکرد وگفت: «مادر، می خواستم خواهند اعداممکنند؟» ناگهانتمام وجودم آتشگرفت. نمی که می کنی کنند. ازدواج می حرفشرا باورکنم.گفتم «نه، دختر عزیزم، آزادتمی ترین آرزوی من دیدن فرزندان تو است. نه، حتی شوی. بزرگ دار می و بچه فکرشرا هم نکن.»
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2