۸ روزهای سربی بازنویسی کرد؛ و تا زمان خروجش از اردوگاه به نوشتن آن ادامه داد. این برگ های سیاه بعدها تایپ شد و در ،۱۳۷۹ ه الب الی کتاب های کهنه و دست دوم در گوشها ی از خیابانی در قم، در قالبی جزوهمانند به دست رهگذرانی رسید که تا آن روز حتی نام سفید سنگ را هم نشنیده بودند. واقعیت چنان سخت و سرد و به طرزی غریب آشناست که نیازی به بازی های ادبی برای ایجاد ت أ ثیرگذاری نیست. روزهای سربی یادآور تمام ستم های رفته بر مهاجران، بیکاغذان و نادیده گرفته شدگان افغانستانی است که سال ها نیروی کاری ارزان و استثمار شده بودهاند و هستند و در چشمبرهم زدنی از حق حیات در این خاک محروم شدهاند و می شوند . کتاب از بیگاری ، نبود امکانات بهداشتی، توهین و تحقیر و شکنجه و ناامنی، سرمازدگی، بیماری، مرگ و ناپدیدشدگی جانهای بیجان زندانیان اردوگاه میگوید. در اینجا آزادی را فقط تبعیض طبقاتی تضمین می کند. بعضی با پول و پارتی قادر به فرار میشوند، اما برخی از بیماری و تنهایی جان به در نمی برند. در طول سال ها هزاران آوارهی افغانستانی نه فقط به سفیدسنگ بل که به اردوگاه ورامین، اردوگاه خانوادگی محمد ِرسول الله، نیاتک زابل و تل سیاه زاهدان انتقال داده شدهاند و از سرنوشت مرگ و زندگی بسیاری از آنان دیگر خبری در دست نیست. مهاجران افغانستانی دهشت سفید سنگ را به قیمت جان زیستهاند و هنوز میزیند. اما روایت آنان هنوز، چنانکه باید، به بیرون رخنه نکرده است . درد را تنها با نوشتن می توان به نسل های بعد شهادت داد. بیست و اندی سال از نوشتن این خاطرات می گذرد و اتفاقی ناگهان مرا در
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2