روزهای سربی

۱۰ روزهای سربی اردوگاه سفیدسنگ پنجشنبه، ۴ شهریور ۱۳۷۸ اتوبوس با سرنشینان خسته و گرسنهی خود در برابر در بزرگی ایستاده میشود. بر سر دروازهی ورودی آن،که با قدرت [نیروی] برق به دو سو باز میشود، نوشته شده است: « اردوگاه سفیدسنگ». ۳۱ سرنشین را از موتر [ماشین] پیاده میکنند. تعدادی مأمور مسلح همانند دشمنان قسم خورده از داخل اردوگاه بیرون میآیند، بهسرعت اتوبوس و سرنشینان آن را محاصره میکنند. ناخنهایشان روی ماشهی ال ک شینکفهایشان بازیبازی میکند. مأمور برجک نگهبانی که بر فراز ال در ن ک برقی استقرار دارد، به خود حالت آمادهباش میگیرد و سربازی که از قم تا اینجا همراه مهاجران آمده است ــ شاید به رسم خداحافظی ــ با لگد به قوزک پای هریک از اسیران مهاجر میکوبد و همه را به گوشهای هدایت میکند تا بتواند تحویل مقامات اردوگاه بدهد. همه را در صفهای منظم در برابر در برقی می نشانند. ابتدا با مأمورهای اردوگاه به صورت مشترک آمار میگیرند، بعد ازطریق فرمی که از یگان ویژهی شهر قم به همراه خود دارند نام همه را یکییکی میخوانند و به مقامات اردوگاه تحویل میدهند. گویا ۳۱ نفر کامل است. در برقی باز میشود و پس از اینکه همه وارد ارد وگاه میشوند، بسته میشود. موتر حامل ما و آزادی در وحشت پشت دروازههای آهنی میماند و صدای بههمخوردن دروازه تا اعماق وجود انسان فرو میرود. باز همه را شمارش میکنند و تعداد کامل است. رسید ۳۱ نفر را به پاسدارانی که ما را تا اینجا آوردهاند میدهند و منطقه را ترک میکنند.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2