روزهای سربی

یونس حیدری ۱۱ یکی از مأموران بچهها را به طرف درختی دورتر از در برقی میکشاند ال و اع م میکند هرکس وسیله هایی را که همراه خود دارد به کناری بگذارد و آماده باشد برای بازرسی. اما هیچکس هیچچیز همراه خود ندارد. تعدادی از دستگیرشدگان همراه خود لباس کار دارند، آنان را از فلکه ۱ گرفتهاند و بقیه را هم که از بازار. یکی از عساکر [مأموران] با خشم و تحقیر میگوید: «ناس، سیگار و... هرچه دارید،کنار آن درخت بریزید. اگر در بازرسی گیر بیاوریم، نگویید نگفتید!» کسانی که سیگار و ناس داشتند همه را ریختند کنار درخت و بعد بازرس ی شروع شد. یکییکی بچهها را بازرس ی کردند. همه را در کنار دیواری با سیمهای توری، قطار [ در یک صف] ایستاده کردند و بعد به ترتیب بهسوی در قرمزرنگ فرا خواندند.گویا آنجا دیگر پایان خط است. مردی هیکلی، که گویا یکی از مقامات عالیرتبهی اردوگاه است، پشت به دروازه قرار میگیرد و خطاب به اسیران افغانستانی دستور میدهد: «هر نفر مبلغ سی تومان حاضر کنید برای تراشیدن موی سرتان. یک نفر از میان خودتان بلند شود و این پول را جمعآوریکند!» بسیاری از مهاجرانی که آنان را از سر کار با لباس کار گرفتهاند حتی یک دهتومانی هم در جیبشانکفسایی نمیزد. به همین خاطر، از میان جمعیت صداهایی بلند میشودکه «نداریم!». مرد اردوگاهبان خطاب به مهاجران میگوید: «آنهایی که دارند باید بهجای آنهایی که ندارند پول بدهند، وگرنه .. ». ۱ . مکانی که مهاجران برای پیداکردن کار میروند.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2