روزهای سربی

یونس حیدری ۱5 [مأموری] در کنار دروازه میایستد و یکییکی مهاجران محصور را از دم در ورودی فرامیخواند، سه عدد نان به دست هر نفرشان میدهد و آنها را به داخل قرنطینه میفرستد. بچهها دو عدد نان خودشان را میان ال پ ستیک یا پارچهای پنهان میکنند. یک نان دیگر را،که جیرهی شبشان است، دو لقمه میکنند و می خورند. از بوتلهای کناریهایشان یک جرعه آب مینوشند و دراز میکشند. این شام شب اول است. در قرنطینه را میبندند. امروز بیش از ده اتوبوس مهاجر دستگیرشده آوردهاند. وقتی این تعداد به افرادیکه از روزهای قبل در قرنطینه بودهاند افزوده میشود، نشان میدهد که چه تراکم جمعیتی وجود دارد. بچهها پتوهای داخل قرنطینه را پهن میکنند و کفشهایشان را زیر سرشان به شکل بالش میگذارند و دراز میکشند. بعضی دیگر با همان خاکهای کف سیمانها و پتوها تیمم میکنند و شروع میکنند به اقامهی نماز مغرب و عشا . صدای بازشدن قفلک ن در آهنی ال توجه همه را بهسوی خود جلب میکند. ساعت نزدیک ۱۰ شب است. با بازشدن ال در آهنی سه عسکر وارد میشوند: دو نفر ش قبه دست، یک نفر کتابچهدردست. اع م میکنند جهت ال آمارگرفتن آماده باشید. پساز ال اع م، چند نفر دیگر هم وارد میشوند و بچهها را پشتبه پشت هم روی دو زانو به صف میکنند و یکی با ال ش ق میان بچهها میگردد و هرکسی راکه خسته شود یا زانوهایش درد بگیرد و بنشیند ال ش ق میزند. عمل شمارش یا آمارگیری چند مرتبه صورت میگیرد. گویا تعداد از چهارصد نفر هم عبورکرده است.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2