۲۰ روزهای سربی قرنطینهی ۱ شنبه، ۶ شهریور ۱۳۷۸ یک هفتهی دیگر هم گذشت . بازهم شنبه آمده است، یعنی یک آغاز نو. در این آغاز نو همه امیدوارند که کسانی راکه قبلاز ما به قرنطی نه آوردهاند به داخل کمپ انتقال دهند تا شاید قرنطینه اندکی خلوت شود. همه در همین انتظار به سر میبرند و ساعت نیز حوالی ۹ صبح را نمایش میدهد. مردان نگهبان درکوچک آهنی و بعد در هواخوری را باز میکنند. همه از داخل قرنطینه خارج میشوند. آفتاب نیمروز منطقه سخت سوزاننده است . بعضی داخل هواخوری شروع میکنند به راهرفتن و بعضی دیگر برمیگردند داخل قرنطینه تا حداقل از شر آفتاب در امان باشند. در همین هنگام ازطرف انتظامات ال اع م میشود که ورودیهای روز پنج شنبه و جمعه باید جهت عکسگرفتن در داخل هواخوری جمع شوند . طبق معمول، حاال در اینجا شماره ی اتوبوسهایی که از شهرستانها آمدهاند برای همه نوعی هویت جدید شده است. به همین خاطر است که همه براساس اتوبوس ال ال شمارهی ف ن از ف ن شهر شناخته میشوند. عکاس، درحالیکه دوربین به گردنش آویزان است، وارد میشود و می گوید : «هر نفر ۱5۰ تومان جمع کنید بابت عکسهایتان، تا پرونده تکمیل شود.» یک مأمور با ال ش ق دم در ایستاده است. یکی از مهاجران بلند میشود و میگوید: «من را از سر کار بنایی آوردهاند و هیچ پولی همراهم ندارم. مقداری که در جیبم بود در اردوگاه ورامین خرج شد و حتی پنجهزار تومانی را که بابت کرایهی اتوبوس از ما جمع کردند نداشتم و مهاجران نفری صد تومان کمک کردند و به مقامات اردوگاه
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2