۳۶ روزهای سربی «انبار» مشغول چراغسازی است. شبها را هم آنجا میماند. به گفتهی خودش، تاجیکتبار است. بااین حال، گاهی میآید و از هر دری سخ نی میگوید. در آخرین صحبتیکه کردیم میگفت : در انتهای این اردوگاه، در گوشهی آن دیوار بلند ششمتری، یک راهپلهی آهنی هست که جنازهی همه ی کسانی را که در اردوگاه میمیرند آنجا پشت دیواری که عمق بسیاری دارد پرتاب میکنند و شبهنگام سگها و دیگر جانوران از کوهها و بیابانها سرازیر میشوند و همه را میخورند. من خودم یک شب که در «انبار» بودم به چشم خود م این را دیدم که مسئو الن مشغول این کار بودند. آنها را تعقیب کردم و خودم را داخل جوی آب پنهان کردم. آنها که جنازه را پرتاب کردند و برگشتند، من از پلههای آهنی با رفتم و ال دیدم که چقدر حیوان مشغول خوردن جنازهی آن انسان است و ... . چراغساز سرشار از خاطرات تلخی استکه مدعی است همهی آنها را خود دیده است و اگر روزی کسی قلم بگیرد و آنها را تبدیل به کلماتی کند تا در دسترس همگان قرار بگیرد، بهیقین تراژدیای وحشتناک خواهد بود. اگر روزی در افغانستان حکومتی مبتنیبر ارادهی مردم سر کار بیاید و استق ل کافی داشته ال باشد، باید به همهی روابط دیپلماتیک خود با این کشور تجدیدنظر کند و اگر همهی این ادعاهاییکه او میکند اثبات شود، به یقین فاجعهای انسانی رخ داده که متأسفانه همچنان سرپوشیده مانده است. او میگوید: «بسیاری از مریضهاییکه از داخل کمپ به بهداری منتقل میشوند میمیرند و همین عمل را با آنها نیز انجام میدهند.» او از وجود ارواحی سخن میگوید که در داخل اردوگاهند و در قالب گربههای وحشی و مارها و... ظاهر میشوند:
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2