روزهای سربی

یونس حیدری ۴۹ کمپ ۲ شنبه، ۳ مهر ۱۳۷۸ از خواب بعد از نماز صبح بلند میشوم و باز نگاهم به سید عباس میافتد که هنوز مینالد و به بچههای اتاق میگوید که شب گذشته بیش از دوازده مرتبه توالت رفته است، ولی هنوز دل پیچه دارد و بر سر سنگ توالت هم هنوز خون مینشیند. از جای خود م بلند میشوم و دو عدد پتوی دولتی پر خسک [ساس] و شپش را جمع میکنم، قاد [تا] میکنم و میروم تا داخل کمپ گشت بزنم. بچهها در همهی اتاقها شور و هیجان خاصی دارند. آنهاییکه نمرههای اول ماشینهای رد مرز هستند عجله دارند تا چایشان را بخورند و آن هاییکه پول نداشتهاند چای خشک بخرند نان و آب میخورند تا مبادا گرسنه رهسپار سفر شوند. آنهاییکه بر سر سکوها نشستهاند ال در انتظار اع م رد مرزیها هستند تا به اتاقشان دست یابند. کسانی راکه تازه از بیرون میآورند ابتدا به قرنطینه میبرند و پساز تشکیل پرونده، که یک هفته طول میکشد، داخلکمپها می فرستند. در داخل کمپها باید همانطور بدون هیچ خیمه و سرپناه ی باشند تا رد مرزها شروع شود و خیمهها یا آلونکها خالی شود تا از این گرمای روزانه و سرمای شبانه نجات یابند. عقربهی ساعت هفتونیم صبح را نشان میدهد. تضاد یأس و امید چهرهی خاصی به آدمیان داده است. بعضی هنوز امیدوارند که رد مرزیها اع الم شوند، چون آقای شیخ تقوینیا در هر دو روز پنجشنبه و جمعه تأکید کردند که روز شنبه حتما برنامهی رد مرزیها از نو آغاز میشود، ولی بسیاری از مهاجران بر این باورند که ایشان همچون گذشته

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2