روزهای سربی

5۲ روزهای سربی بدنهایشان پر از شیارهای ال ش ق مأموران است دیگر طاقت دست کشیدن خالی بر بدن را هم ندارند و نمی توانند دست خود را بر بخش اعظم بدنشان بکشند و فقط زیر دوش میروند، خود را آبکشی میکنند و با همان وضعیت، با بدنی پرشیار و درحالیکه آب از تمام اندامشان میچکد، برمی گردند. بدون هیچ خشککنندهای لباسهای چرکین خود را دوباره به تن میکنند و در انتظار میمانند تا در حمام را باز کنند و بیرون بیایند تا به کمپ برسند و زیر آفتاب با لباسهای خیس خود اندکیگرم شوند. همه ی حمام رف ت گان وق ت ی به داخلکمپ باز می گردند، بهدنبال سکویی میگردند که سیمانهایش در زیر آفتاب داغ شده باشد و خود را روی آن دراز کنند تا در دل آفتاب هم خودشان و هم لباسهایشان خشک شود. وقتی واردکمپ میشوم، همان زیرشلواریایکه با آن زیر دوش رفته بودم و از آن هنوز آب میچکید روی دستم آویزان است و بهدنبال جایی میگردمکه آن را پهنکنم تا خشک شود. متوجه میشومکه وسطکمپ تعدادی از بچهها تجمع کردهاند و حلقه زدهاند. جلوتر میروم. آقای تقوینیا را میبینم که با عصبانیت شدید، درحالیکه رنگ چهرهاش از همیشه سیاهتر شده است، میگوید: این چه حرفهایی استکه شما میزنید؟ هربار که من میآیم اینجا، مرتب میبینم عدهای اینجا کنایه میگویند و بسیاری چیزهای دیگر را بر زبان ال میآورند. میدانید که این حرفها به ضرر شما تمام میشود؟ چنانکه تا حا هم به ضرر شما تمام شده است. میدانید در اینجا همهتان تر و خشک با هم خواهید سوخت؟

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2