5۶ روزهای سربی افسرده و غمگین است و در سکوت دردآمیزی فرو رفته و نگران است. اگر اثاثیهاش را رفقایش به افغانستان برده باشند که بسیار خوب است، ولی اگر نبرده باشند، بسیار سخت خواهد بود. او بیشتر از همه دلش برای ال مقداری ط میسوزد که برای نامزدش خریده بوده تا در پایان این سفر و رسیدن به کابل جشن عروسی را برگزار کند و، به همین دلیل، ساکتترین، آرامترین و گوشهگیرترین چهرهی اتاق محسوب میشود. بلندگو اسامی ال م قاتکنندگان را میخواند، ولی اعضای کمپ ۱ اجازه ال ندارند به م قات بروند، چون همهشان در حال شکنجهشدناند. ال همه را بهصف کردهاند تا ک غپر بروند و هرکس که عقب میماند، آنچه میبیند ال ش ق است که بر بدنش فرود میآید و شیار سرخی از خود بر جا میگذارد و سیلیهای آبداری که به صورت هرکدامشان میخورد. این روزها سیلیزدن مثل آب خوردن امری طبیعی شده است و اگر احیانا به گوشکسی اصابت کند و کر شود، فقط خواهند گفت نوازش بود، اما اندکی خشن. پشت سیمخاردار انبوه آدمیاناند که هم گوش به بلندگوها دارند و هم ال صحنهی رقتانگیز سینهخیز و ک غپر بردن جوانان خودشان را با ال چشمان اشکآلود و دلهایی خونین به تماشا نشستهاند. غ محیدر شاهد این وضعیت است. درحالیکه فرزند برادرش در کمپ نوجوانان است و برایش م قاتی آمده ال است، ناگزیر خود را بهجای برادرزادهاش معرفی میکند و به ال م قات میرود. دومین ال چهرهی غمزدهی اتاقمان همین غ محیدر است، که هزاره است و از ساکنان کهن هراتزمین. او را از مشهد گرفتهاند و خود و
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2