۶۶ روزهای سربی همگان احساس بد میکنند. خیلی سریع در صفهای منظم قرار میگیرند. تعدادی از مأموران در اطراف مهاجران، با شلنگ وکابلهای برقی در دست، مستقر میشوند و آقای عسکری، معاون رئیس اردوگاه، هم با بیسیم میآید. سکوت بر همهجا سایه افکنده و این سکوت را آقای عسکری میشکند: همهتان میدانید که شب گذشته چه اتفاقی افتاده است. گرفتهاید همهی آفتابهها را خردوخمیر کردهاید. من آمدهام تا امروز بگویم این کارها به نفع شما نیست. من آمدهام تا خسارت این عمل شما را از خودتان بگیرم تا دیگر به خود جرئت چنین اعمال گستاخانه و جسورانهای را ندهید. میتوانیم همانطوری که صدام بر روی اسرای ما آب را میبست، ما هم بر روی شما آب را ببندیم. و بعد ال اع م میکند که ال حا همهتان باید خسارت این عمل خود را بپردازید. شور و ولوله همهجا را فرامیگیرد. هیچکس حاضر نیستکه بابت این ادعای معاون اردوگاه پول بدهد، زیرا همه میدانند که چه مقدار امکانات از سازمان ملل بهخاطر مهاجران و اردوگاهها میگیرند. هرکس چیزی میگوید: «ما که آفتابهها را میده نکردیم [نشکستیم].» - از چه خاطر ما پیسه بیتیم [پول بدهیم]؟ - همو کسکه خردکرده پیسه بیته [ پول بدهد]. - همو دیوانهای را که آوردهاید ازش خسارت بگیرید. - امکانات سازمان مللکه د پیش شما است. از چه خاطر ما خسارت بیت یم [بدهیم]؟ - حاجآقا، کل مفتوهها [آفتابهها] خومیده [شکسته] بود از قدیم!
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2