روزهای سربی

یونس حیدری ۶۷ هرکس چیزی میگوید. هیچکس حاضر نیست که پولی بابت آفتابههای شکسته بدهد. ولی مأموران این عمل مهاجران را تحمل نمیکنند و تعدادی از کسانی راکه صحبتکردهاند از میان جمعیت جدا میکنند و، در برابر دیدگان سایران، هرکدام را چند ضربه ال ش ق میزنند. تعدادی را هم سینهخیز میبرند و بعد همهشان را در صف با فاصلهی تقریبا سی سانتیمتر روی زمین میخوابانند و آقای دادخواه با پوتینهای پاسداریاش بر پشت بچهها راه میرود و بعد همان افراد را مأمور میکند که از هموطنانشان پولها را جمعآوری کنند. بچهها ناچار میشوند هرکدام مبلغی بپردازند و همهی پولهای دریافتی را محترمانه خدمت آقای عسکری تقدیم میکنند. به اینسان، برنامهی آمارگیری تمام میشود و من تازه میفهممکه کلمهی «آمار» در فرهنگ لغات این اردوگاه به معنای جمعآوری «پول» است. دیوانهای راکه شب گذشته اقدام به خردکردن مفتاوههاکرده بود صبح به مکانی نامعلوم بردهاند. بعضی میگویند او را به بازداشتگاه زیرزمینی کنار ساختمان حمام بردهاند؛ بازداشتگاهی مخصوص شکنجهکه داخل آن تا زانو آب است و... . بعضی دیگر هم میگویند به قرنطینهی ۲ برده شده است. قرنطینهی ۲ را اولینبار از زبان امیدی شنیدم که او را پیشاز این در بهداری دیدم. امیدی را اولینبار ۱۳۷۲ در زندان و با سروصورت زخمی دیدم. از کاسبانکوچهی عباسقلیخان بودکه بهعلت شرکت در ال معام ت ارزی به زندان افتاد و در آنجا او را مجبور به اعتراف به جرایم منکرات ی کردند و ازسوی دادگاه ویژهی روحانیت محکوم به سنگسار شد. این حکم را در بهشترضا اجرا کردند، ولی او که در حال خواندن دعا

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2