روزهای سربی

۶۸ روزهای سربی بوده و به قول خودش در مسیر هم سورهی یاسین را میخوانده است، پساز اصابت سنگ چهارم یا پنجم بهطور معجزهآسایی از زیر خاک به بیرون پرتاب شده و از مراسم رجم (سنگسار) جان به ال س مت برده است. میگفت: دوباره مشغول زندگی شده بودمکه ازسوی دفتر اتباع ال اع م شد کهکسانیکه سابقه ی زندان دارند باید رد مرز شوند و به همین خاطر من را بدون هیچ فرصتی رد مرز کردند و من در هرات خانواده را بردم و خانه و زندگی را سروسامان دادم و بازگشتم به ایران تا چند میلیون تومانی را که از مردم و کاسبها میخواستم جمعآوری کنم و همچنین با کسانی که از من پول می خواستند نیز تسویهحساب کنم. شب اول را در هتل ماندم و به چند نفر زنگ زدم که از آنها پول می خواستم و تقاضای پولهایم را کردم. فردایش تعدادی از مأ مورها در هتل بهسراغم آمدند و مرا یک راست به قرنطینهی ۲ ال آوردند. ا ن بیش از دو ماه است که اینجا هستم، بدون اینکه بتوانم به خانوادهام ال اط ع بدهم یاکسی برایم پولی بی اورد، درحالیکه مقداری لباس و امک اناتم در هتل مانده است و پساز دو ماه امروز بهخاطر شدت مریضی تا بهداری اجازه دادهاند که بیایم.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2