۷۰ روزهای سربی را به آنجا انتقال دهد. گرچه تاکنون چندین نامه به رئیس اردوگاه نوشته و خواستار انتقالش شده است و همین کار را خانوادهاش هم کردهاند، تاکنون هیچگونه پاسخی دریافت نکردهاند. سایر بچهها همه آمادهی خروج از اردوگاه هستند. هربار ال معمو قریب سیصد نفر رد مرز میشوند. طبق معمول، قبلاز ترک اردوگاه ِ باید کارت به اصطالح ارتزاقی و همه ی وسایلی را که روز اول ورود به کمپ به نام گروه ثبت کردهاند به انبار تحویل داد. یعنی باید یک بار دیگر مسئول «انبار» را با زبان رکیکش دید . باید همهی خاطرات تلخ آمدن بهکمپ از برابر دیدگان آدم، همانند تصویر، عبور نماید. همهچیز باید آماده باشد. هرکس چیزی را به همراه گرفته تا ببرد در انبار تحویل بدهد. یکی از بچهها میگوید: «دقتکنید که شپشهای همراه باکمپلها کم نشده باشد که از همهتان دیهی یک جاندار را خواهند گرفت.»کاسههایکج وکهنه و چراغهایی که نمی سوختند و ال خ صه همهی وسایلی را که رویکارت آمار نوشته شده است، «یک عدد چراغ، یک عدد قابلمه، یک عددگالن بیستلیتری نفت» و... همه را میبرند تحویل انبار می دهند. دقایقی از تحویل وسایل کهنه نمی گذرد، ولی چیزی که بچهها را نگران کرده این است که اگر رد مرز کنسل شود، چ ه خواهد شد؟ پساز اینهمه مدت، باز بدتر از تازهواردان بدون کمپل، اتاق و... خواهیم بود؛ سرگردان در داخلکمپ در میان بیش از دوهزار نفر. همه در این سرگردانی هستند که از بلندگوها اع م میشود: ال «شمارهی ماشینهای رد مرزی امروز از این قرار است: ... آمادگی خروج را داشته باشید.» سرور و خوشحالی همه را فرامیگیرد. آنهایی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2