مشاطه‌گری تاریخ

گری تاریخ با مهندسی نفرت در آکادمی ‌ مشاطه 43 138 رادوان کارادزیچ: جنگجوی شاعر تری از راشکوویچ هم وجود داشت. ‌ شده ‌ ی شناخته ‌ ی نخبگان صرب چهره ‌ اما در میان حلقه های ‌ مداری صرب بود که رهبری صرب ‌ شناس، شاعر و سیاست ‌ «رادوان کارادزیچ» روان 19٧٠ ی ‌ شناسی خود را در دهه ‌ بوسنی را در جنگ بر عهده داشت. او تحصیلات روان شناس بود ‌ با همسرش که او هم روان ١٩٧٥ در دانشگاه کلمبیا به اتمام رسانده بود و از های کاملاً مختلط از صرب، ‌ های مختلفی در سارایوو در محیط ‌ ها و بیمارستان ‌ در کلینیک کرد. همسایگانش ‌ کرد. کارادزیچ در خیابانی در سارایوو زندگی می ‌ کروات و بوسنیایی کار می نفس کاذب ‌ به ‌ همکاران او در کلینیک از اعتماد 139 کردند. ‌ ای آرام ارزیابی می ‌ کرده ‌ او را تحصیل کردند؛ ‌ نظیر است، یاد می ‌ العاده یا پزشکی بی ‌ دار او در مورد اینکه شاعری فوق ‌ و گاه خنده ریز یا ‌ وجه خون ‌ هیچ ‌ شد. کسی او را به ‌ ی اطرافیانش می ‌ ای که گاه موجب خنده ‌ خودشیفتگی دید. ‌ القلب نمی ‌ موجودی قسی ی اول بازگشتش به یوگسلاوی اشعاری پرشور و گاه مهیب گفته بود. ‌ در دهه ١٩٨٥ دادند. در ‌ اش نشان می ‌ ها اقبال پرشوری به اشعار آخرالزمانی و مالیخولیایی ‌ صرب های غیرقانونی ‌ به سوءاستفاده از منابع عمومی متهم و به زندان محکوم شد. تجویز نسخه ی دولتی سروصدای زیادی به پا کرد. همسرش نیز به اتهام ‌ برای دریافت سهم کمک بیمه و سوءاستفاده از منابع مالی و استخدامی در صلیب سرخ بوسنی متهم شد. 140 تبارگُماری ی ‌ های بوسنی را در اختیار داشت، در پرونده ‌ دخترش نیز در زمانی که ریاست مرکز رسانه ی ‌ افسانه شعرش به نام ‌ با انتشار چهارمین کتاب ١٩٩٠ دیگری به فساد متهم شد. در ی منتقدان ادبی وسواس آشکارش را به خون، خشونت و شهر سارایوو بیش ‌ ، به گفته سیاه 141 از هر زمان دیگری نمایش داد. ی ‌ وار و با اسلوب هومری حول ایده ‌ کارادزیچ اشعاری در رثای صربستان بزرگ، حماسه یعنی نزدیک به دو ١٩٧١ نجات صربستان سروده بود. شعر زیر یکی از اشعار او است که در دهه قبل از شروع جنگ در سارایوو و برای همین شهر سرود. تصاویر شعر بسیار گویاست: لنگد ‌ شنوم که یک مصیبت واقعاً به پیش می ‌ «می طور که به این سرنوشت شوم [از پیش] مقرر شده ‌ شدنش به یک حشره ـ همان ‌ تبدیل کند، ‌ برانداز پودر می ‌ این حشره را مانند یک شاعر خانمان تبدیل سکوت به صدای خودش. ای بزرگ از دود ‌ شهر مشتعل است مثل توده خورد. ‌ در جایی که تیرگی آگاهی ما پیچ می شود. ‌ شهر از درون در خلأ پنهانی منفجر می مرگ ارغوانی یک سنگ تر از مدّ خیس خون گفته است. مصیبت! ‌ که پیش

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2