نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه نسرین ستوده

های آسو ‌ کتاب های زندان ‌ نامه نویسنده: نسرین ستوده ناشر: بنیاد تسلیمی سانتامونیکا -کالیفرنیا 1401 چاپ نخست ی حقوق برای ناشر محفوظ است ‌ همه

مهمقد حجابی یا بدحجابی و یا ‌ در کشوری که شما ممکن است به جرم بی بودن، ‌ خوردن یا شرکت در یک مهمانی مختلط، به جرم بهایی ‌ مشروب بودن به هر مذهب دیگری، به جرم ‌ به جرم تغییر مذهب از مسلمان بودن، یا هر بودنِ دیگری بازداشتشوید، من دو ‌ بودن، دگرباش ‌ کمونیست امکه وکالت ‌ ای ‌ بار بازداشتشدم، و هر دو بار به خاطر انجام وظایفحرفه بوده است. پس از اعتراضات به تقلب در انتخابات ۱۳۸۹ بار اول در شهریور و پذیرش وکالت معترضان بازداشت شدم. در آن پرونده ابتدا به ۱۳۸۸ یازده سال حبس محکوم شدم و سپس این حکم در دادگاه تجدیدنظر به شش سال تغییر کرد و پس از تحمل سه سال حبس، از زندان آزاد شدم. ، پس از دفاع از «دخترانخیابان انقلاب» دستگیر ۱۳۹۷ بار دوم در خرداد یسنگینی تشکیلشده بود، شاملِ هفت اتهامکه یکی از آنان ‌ شدم. پرونده «تشویق به فساد و فحشا» از طریق وکالتدخترانخیابان انقلاب بود. ، شهر تهران و بسیاری از شهرهای دیگرِ ایران ۱۳۹۶ در زمستان رفتند، ‌ ای جالب روبرو شدند؛ دختران جوان بالای سکوها می ‌ با پدیده

های زندان ‌ نامه 6 دادند. ویدا ‌ داشتند و در هوا تکان می ‌ های اجباری را از سر برمی ‌ روسری موحد اولین دختری بود که در خیابان انقلاب، تقاطع وصال، روسری سفیدشرا بر سر چوبی زد و در هوا تکان داد. بعد از او بسیاری از دختران های اصلیشهر است، اینکار را تکرار ‌ دیگر درخیابان انقلابکه ازخیابان های دیگر ایران، ‌ های دیگر شهر و همچنین شهر ‌ کردند و سپسدر خیابان هایی ‌ اینکار بارها و بارها تکرار شد. نام این دختران به خاطر اولینکنش که در خیابان انقلاب رخ داد، دختران خیابان انقلابشد. مجازات چنین عملی، مطابق قانونی که مورد اعتراض زنان بود، هزار تومان جریمه بود که این نافرمانانِ مدنی حاضر به پرداخت آن ۵۰ بودند. اما آنها را به اتهام سنگینِ «تشویق به فساد و فحشا» دستگیر کردند توانستدهسالحبسبه همراه داشته باشد. من به درخواستهریک ‌ که می گرفتم. در آن ماجرا، به همراه ‌ از این زنان، وکالتشان را رایگان به عهده می همکاران جوانِ دیگرم، وکیل چهار تن از آنان بودم. دستگاه قضاییکه تحت تسلطکامل حکومت است، با آشفتگی تمام به برخی از آنان حکم هزار تومان جریمه داد و به برخی دیگر حکم به بیستسال حبس. ۴۰۰ به هایشان ‌ یکاز آنان به دلیل برداشتنروسری ‌ ششماه پساز اینماجرا، هیچ ها و تقریباً در اتمامدفاعیاتم ‌ درزنداننبودند. اما داستانمنپساز آنپرونده شروعشد. مرا به اتهام مشابهِ موکلانم، «تشویق به فساد و فحشا» و اتهامات ضربهشلاقمحکوم ۱۴۸ ی ‌ به اضافه 38/5 دیگریکه برایم مهم نبودند، به ی اول قابل اجرا بود. پس از ‌ کردند که دوازده سال از این حکم در مرحله سال حبس ۲۷ دو سال، این حکم بدون اینکه به آن اعتراضکرده باشم، به ی اول ده سال از آن قابل اجرا بود. ‌ و حذفشلاق تغییر یافتکه در مرحله

7 نسرین ستوده تا ۱۴۰۰ اکنون سه سال و نیم از این حکم اجرا شده است و من از مرداد الانکه درحال نوشتن این مطلبهستم در مرخصی و تعویقِ اجرایحکم برم. ‌ به دلایل درمانی، بیرون از زندان به سر می نوشتم و برای ‌ هایی راکه در زندان می ‌ در این مدت بر آن شدم تا نامه فرستادم، منتشر کنم. اکنونکه تا ‌ خانواده و یاگاه برای برخی مقامات می ام، زنانو مردانکشورم به ‌ ها را برای انتشار مرتبکرده ‌ حدود زیادی این نامه اند که در رأس آن شعار «زن، زندگی، آزادی» قرار ‌ خیزش بزرگی دست زده جای هجو شخصیت یاکیششخصیت، ‌ میهنانم به ‌ دارد و من از اینکه هم اند که پرهیز از خشونت را در بطن خود ‌ سازی روی آورده ‌ به مفاهیم زندگی ‌ ایکه ‌ اشو سایه ‌ های مردانه ‌ دارد، مسرورم. سالیان دراز حاکمیت با پوتین بر سر جامعهگسترانده بود، زنان را مورد سرکوبگسترده و سیستماتیک وگو و تغییر در خصوص ‌ داد. اینحاکمیتدر مقابل هرگونهگفت ‌ قرار می ها را که ‌ داد. اما اکنون آنهایند که روسری ‌ حق زنان مقاومت به خرج می سوزانند و حق خود را مطالبه ‌ ترین نماد تحقیر آنان بوده است می ‌ مهم ناپذیر است. اکنون دیگر عکس قهرمانان شهید ‌ کنند. این حق برگشت ‌ می گیرد. بلکه زنان در صفمقدم ‌ هایکاملاً مردانه قرار نمی ‌ انقلابدر قاب های عمومی نیز ‌ عکس ‌ این انقلابند، انکارناپذیرند و سهم خود را در قاب اند. ‌ ها را به اشغالخود در آورده ‌ طورکه خیابان ‌ کنند، همان ‌ اشغال می ها مورد ‌ اند که طی این سال ‌ های دیگری هم در جامعه بوده ‌ اماگروه اند. شما اگر عضوی از یکاقلیتمذهبی ‌ ظلم وخشونتشدید قرار گرفته باشید؛ مسیحی، یهودی، بهائی، زرتشتی یا حتی سنی باشید؛ اگر اقلیت قومی باشید،کرد، بلوچ، ترک، عرب، لر یا از هر قوم دیگری باشید؛ اگر اقلیتجنسیباشید؛ اگر نوازنده باشید؛ اگرکمونیستیالاییکباشید؛ اگر

های زندان ‌ نامه 8 گونه باشید، مورد هجوم ‌ خیلی چیزهای دیگر باشید که امکانشهست آن ها» را ‌ گیرید. من وکالت برخی از این «بودن ‌ یحکومت قرار می ‌ رحمانه ‌ بی رسیدند. تقاطع زنکُردِ سنی، ‌ هاییکه به تقاطع می ‌ بر عهده داشتم. بودن تقاطع بهاییِ ترک، تقاطع بلوچیکه ممکن است نوازنده هم باشد، تقاطع معترضیکه اقلیت جنسی هم بوده است و هزاران تقاطع دیگر. و من با پذیرفتم. دلیل اصلی پذیرش این ‌ ی آنها به دفترم وکالت آنها را می ‌ مراجعه بردم. من هم وکیلی بودم ‌ ی رنج آنان می ‌ ها، رنجی بودکه از مشاهده ‌ وکالت گونه، «بودنی» دیگر را انتخابکرده ‌ که مورد پسند حکومت نبودم. این بودم. در اینمجموعه هاکه ‌ نامهخواهم بههدفم از انتشار این ‌ با اینمقدمه می هایم به معنی نادیده گرفتن ‌ گرد آمده است، اشاره کنم. قطعاً انتشار نامه های تحمیل شده به دیگران، ازجمله دلتنگیِ مادران دیگر در زندان ‌ سختی نبوده است، بلکه این حقی همگانی استکه هریک از ما از رنجی که ایمسخن بگوییم وحقجامعه استکه از اینجزییاتاطلاع داشته ‌ کشیده ها ‌ باشد؛ از اینکه ماچگونه و باچه وسایلی برشرایطسختزندانو دلتنگی کردیم بر آنها فایق آییمو توهینی ‌ ترسعیمی ‌ آمدیم، یا به بیاندرست ‌ فایقمی های نمایشیِ ‌ مان، ولو در قالب ‌ راکه بهصرفبازداشت ناموجه و غیرقانونی شود ‌ افتاد، تحملکنیم. از طرف دیگر می ‌ دادگاه و حکم و قاضی اتفاق می ی وکالت در هر حکومتی ‌ با ثبت این وقایع از تکرار نقض استقلال حرفه ای وکالت ‌ که بر سر کار باشد جلوگیریکنیم. چون انجام وظایف حرفه ها نیست، اما آنها باید برایحفظ ‌ در بسیاری از موارد مورد پسند حکومت های مربوط به عدالت و قانون، الزامات ‌ انسجام اجتماعی و وجود حداقل مربوط به اینحرفه را تحملکنند.

9 نسرین ستوده خواستم در قالبیکه زندگی مرا در آن قرار داده بودکار کنم. ‌ من می هاییکه به همراه زندگی من متولد ‌ یک از هویت ‌ خواستم از هیچ ‌ من نمی شده بود بگریزم. اگر محل تولدم ایران بود، اگر گرفتار استبدادی از نوع یک ‌ خواستم از هیچ ‌ ایدئولوژیکش بودم، اگر مادر بودم، اگر زن بودم، نمی یک از آنها عوامل ‌ خواستم هیچ ‌ از آنها بگریزم یا انکارشان کنم و نمی ام در زندان آن بودکه مبادا محبت ‌ ترین دغدغه ‌ ام باشند. بزرگ ‌ محدودکننده و عشقم را به هستی، به زندگی و طبعاً به فرزندانم و همسر نازنینمکه در دریغ و به بهترین شکل ‌ تمام طول راهِ پرمشقتیکه انتخابکرده بودم، بی ترسیدم از ‌ با تدبیر و محبت مرا همراهیکرده بود، از دست بدهم. من می شد مدام به ‌ هایی بودکه باعث می ‌ «مهر» تهی شوم و این یکی از دغدغه نیما، مهراوه، رضا و حتی به دوستانم نامه بنویسم. به جف و مارشا نامه کردم؛ اینکه ما شهروندانی از ‌ نوشتم و در آن بر این امر بدیهی تاکید می ‌ می هم منعکند ‌ کسحق ندارد ما را از مهر ورزیدن به ‌ دوکشور هستیم و هیچ کنم ‌ ای زندگی می ‌ توانند هم چنینکاریکنند. من در جامعه ‌ و اصولاً نمی ها را آلوده ‌ آدم ‌ خواهد با هر برچسب دلبخواهی ‌ که نه تنها حکومتش می پرست است یا اغراض شخصی و ‌ نشان دهد و مثلاً بگوید فلانی بیگانه ها، برای ‌ کند، بلکه در چنین فضاییگاهی آدم ‌ اش را دنبال می ‌ منافع مالی کنند ارتباطشان را و مهر و عشقشان را ‌ رعایت امنیت دیگری، سعی می ی این ماجراهاکه در فضای امنیتیِ ‌ کنترلکنند. به این ترتیب من از همه ی ‌ ترسیدم. چنبره ‌ شد می ‌ ی دروغ محاصره می ‌ داد و در چنبره ‌ واقعی رخ می دروغیکه ما شهروندان عادی ایرانی و آمریکایی راکه مهر و عشقی عادی هایی از این قبیل ‌ پرستیو دروغ ‌ هم داشتیم، به منافع مالی،شهرت، بیگانه ‌ به کرد و آنگاه فضای امنیتی واقعیِ سختی را، از قبیل زندان، بستن ‌ متهم می

های زندان ‌ نامه 10 ی عشق را ‌ کرد تا زنجیره ‌ ها تحمیل می ‌ ها و آزار نزدیکان، به انسان ‌ حساب ام با فرزندانم در ‌ یعاطفی ‌ ترساند. از اینکه رابطه ‌ قطعکند. اینها همه مرا می ترسیدم. از اینکهگرفتار خشم و نفرت ‌ اثر دوری طولانیگسیخته شود می نشستمو ‌ ترسیدمو بعدمی ‌ نسبتبه زندانبانانو بازجویانو قضاتشوممی نوشتم، تا از ‌ نوشتم.گاهی به فرزندانم،گاه به خواهرم یا دوستانم نامه می ‌ می ی دیگر ترس ‌ شدن از «مهر» رها شوم. دغدغه ‌ طریق نوشتن از کابوسِ تهی شود. برای غلبه بر این ترس ‌ از محو شدن استکه در زندان همراهِ آدم می ها ‌ بافتم تا برایبچه ‌ کردم، عروسکمی ‌ نوشتم،کاردستیدرستمی ‌ نامه می کردم،عروسک،کارهاییروی ‌ بفرستم.حتماً برایتولدشانچیزیتهیه می های ‌ کردم. وقتی سال ‌ پارچه یا چیزهایی از این قبیلکه خودم درست می ها و رضا تکراری شدند، گل ‌ های تولد بچه ‌ حبسم طولانی شد و هدیه کردند ‌ ها درست می ‌ که بچه ‌ کردم و در تابلوهای چوبیِ معرقی ‌ خشک می ، وقتی در اعتصابغذایی ۱۳۹۹ شهریور ۱۹ گذاشتم. یادم استکه در ‌ می های رز باغچه ‌ روز طولکشید، برای تولد نیما از ماه قبلش،گل ۴۶ بودمکه را خشککرده بودم، آن موقع هنوز در زندان اوین بودم. این باغچه را یکی داد. او در ‌ های خوبی پرورش می ‌ کرد و انصافاً گل ‌ از زندانیان رسیدگی می هایمتعددی ‌ های باغچه را در گلدان ‌ پرورشگل تخصصداشتوگاهگل کرد تا هر اتاقی ‌ های بند زنان پخش می ‌ ها را در اتاق ‌ گذاشت وگلدان ‌ می های باغچه را خشککرده ‌ تعدادیگلدان داشته باشد. منچندشاخه از گل گشتم. سپیده فرهان از دانشجویان ‌ بودم و دنبال قاب عکس برای آنها می های نازنین بند، آن روزها دستبه ابتکار جالبی زده بود. ‌ بازداشتی و از بچه ساخت و یک بز کوهی زیبا هم درست ‌ ای می ‌ های چوبی ‌ او قاب عکس ها بسیار زیبا بودند ‌ گذاشت. نه تنها آن قابعکس ‌ ی آنها می ‌ کرد وگوشه ‌ می

11 نسرین ستوده چسباند زیبایی ‌ ها می ‌ هایکوچکی همکهکنار قابعکس ‌ بلکه آن بز کوهی داد. من آن سال، تولد نیما را با قابعکس ‌ سازی او می ‌ خاصی بهکار قاب های خشکشده را در قابعکسیکه او ‌ او تبریکگفتم. آن سال طلقگل برای نیما درستکرده بودگذاشتم و برایشفرستادم. ما اینکارهای دستی ها تحویل دهیم و منکادوی آن سال ‌ توانستیم ماهی یکبار به خانواده ‌ را می نیما را از همین طریق فرستاده بودم. یا یک سال دیگری از مینو خواهش یکیف و دستکش و جامدادی و جاکلیدی را با چرم ‌ کرده بودم مجموعه العاده زیباییشده بود. ‌ بهصورتسِتبرایمهراوه درستکندکهچیز فوق ها برای این بودکه فراموش نشویم. به خاطر دارم یکبار ‌ ی این تلاش ‌ همه یمحو ‌ وقتی به نمایشگاه نقاشی محمد نوریزاد رفته بودم، وجود یکپرتره ی این پرتره پرسیدم، ‌ در نمایشگاهش نظرم را جلبکرد. وقتی از او درباره کند چگونه دارد محو ‌ ام. آنجا آدم فکر می ‌ گفت اینکار را در زندانکشیده شناختم. ‌ شود. با حیرت به آن نگاهکردم، من این احساس را خوب می ‌ می نشدن بود. ‌ ها، فراموش ‌ نوشتن ‌ یدیگرم در این نامه ‌ پسانگیزه ها که در پایان آنها آدرس منزل و شماره تلفن رضا را ‌ برخی نامه ام تا ‌ دهد که احیاناً آن نامه را به شخص دیگری سپرده ‌ ام، نشان می ‌ نوشته الملاقات بودم ‌ افتاد که ممنوع ‌ به دست رضا برساند. این اتفاق زمانی می ها را به دستشان برسانم یا شاید ‌ و به خانواده دسترسی نداشتم تا نامه ام قطع بود و امکان رساندن نامه ‌ هاییکه ملاقات حضوری ‌ هم در زمان هایی که من از زندان ‌ کردم. مجموع نامه ‌ وجود نداشت این کار را می هاییکه بر روی دستمال ‌ ام مشتمل بر دو بخش بود، نامه ‌ بیرون فرستاده یا برگ A4 هاییکه بر رویکاغذ، اعم از ‌ اند و نامه ‌ کاغذی نوشته شده ها را مخفیانه و دور از ‌ ی اول از نامه ‌ اند. طبعاً دسته ‌ مددجو نوشته شده

های زندان ‌ نامه 12 هایی بودند ‌ ی دوم نامه ‌ رساندم و دسته ‌ چشم مأموران به دست خانواده می ی ارسال نامه، به صورت پستی و پس از بازرسی توسط ‌ که پس از اجازه های ‌ ویژه نامه ‌ ها تکراری استو به ‌ شد. نامه ‌ ها پستمی ‌ زندان برایخانواده هاییکه برای ‌ پستی بیشتر تکراری است. یک دلیلش این بودکه در نامه هاییداشتیم، مثلا در مورد فضایآنجا ‌ کردیم، ممنوعیت ‌ خانواده پستمی توانستیم بنویسیم. ‌ هایمان نیز نمی ‌ توانستیم بنویسیم، در مورد همبندی ‌ نمی عنوان مثال من در یکی از ‌ زدیم، به ‌ نباید حرفی در مورد مسائل سیاسی می هایمنمؤثر بوده ‌ گیری ‌ هایم به مهراوهگفته بودمکهچقدر اودر تصمیم ‌ نامه شود پستکنیم ‌ است. در این مورد، نامه را به من برگرداندند و گفتند نمی ها ‌ ی پست رفته است و امکان ارسال نامه ‌ و بعد از چند ماهگفتند نماینده ‌ ی ارتباطی ‌ عنوان یکمادر مجبور بودم برایحفظ رشته ‌ وجود ندارد! من به با فرزندانم، با احتیاط نامه بنویسم و تا حدودی خود را سانسورکنم، این شود، ‌ ی همان سانسور است، ملالیکه از سانسور ناشی می ‌ ملال زاییده دهد، ناشی از همان ‌ ها به شما دست می ‌ کردن نامه ‌ ملالیکهگاه در دنبال عنوان یکزندانی احاطهکرده بود. برایغلبه ‌ ملالی استکه روزهایما را به هاییکه به سختی وارد ‌ های پستی را با مداد رنگی ‌ بر این ملال، اوراق نامه کشیدم، یاگاه برای تولد ‌ کردم وگل و قلب می ‌ بند کرده بودیم، نقاشی می هایمان را با خودکارهای ‌ کشیدم.گاهیهم نامه ‌ رضا،کیکوشمعِ تولد می هایی راکه روی ‌ کدامِ اینها جای نامه ‌ کردیم، اما هیچ ‌ قرمز و سبز تزیین می ها را ‌ گرفت. این نامه ‌ فرستادیم نمی ‌ نوشتیم و بیرون می ‌ دستمالکاغذی می فرستادم. ‌ کردم و به طریقی بیرون می ‌ بندی می ‌ های خاصی بسته ‌ در بسته ام از زندان اوین به قرچک نابود شدند و ‌ جایی ‌ ها در جابه ‌ بعضی از نامه هرگز به من تحویل داده نشد. از میان آنها، چندتایی راکه هنوز مضمونشان

13 نسرین ستوده خاطرم بود، بازسازیکردم و در این مجموعه آوردم. این بازسازی را در ام، ‌ ها نوشته ‌ هاییکه در زیر نامه ‌ ام و در تاریخ ‌ ایکه آمده ‌ مرخصی طولانی هایی ‌ ام مضمون ‌ ها فرستاده ‌ هاییکه برای بچه ‌ ام. در نامه ‌ به انجام رسانده عنوان مثال، من و نیما همیشه ‌ ها وجود داشت، به ‌ استکه بین من و بچه بازی فوتدر گوشی، اعم از گوشی تلفن، یاگوشیسالن ملاقاتداشتیم، گفتم من بیشتر، ‌ گفتند دوستت دارم، فوراً می ‌ ها می ‌ یا همیشه وقتی بچه فرستادم، ‌ ها می ‌ هاییکه برای بچه ‌ گفتند من بیشترین. در نامه ‌ بعد آنها می کرد، استفاده ‌ های ماکمک می ‌ کردم از این مضامینکه به پیوند ‌ سعی می انگاشتن ‌ کردم تلاش یک مادر برای عادی ‌ ها می ‌ کنم. تلاشیکه در نامه اشهمین استکه ‌ ام، اما نتیجه ‌ دانم چقدر موفق بوده ‌ شرایطمان بود، نمی بینید. ‌ شمامی برای انتشار این مجموعه از لطفو محبت بسیاری از افراد برخوردار تک آنها تشکر کنم، از هما باقی ‌ دانم صمیمانه از تک ‌ امکه لازم می ‌ بوده ها بوده است. ‌ ام در نشر نامه ‌ دوستعزیز و ارزشمندمکه مشوق همیشگی ها بود و اگر پیشنهادات ‌ از منصوره شجاعیکه از ابتدا پیگیر انتشار نامه رسید، ‌ خلاقانه و راهگشای او در طولکار نبود، هرگز اینکار به نتیجه نمی عنوان بنیاد فرهنگی قدرتمندیکمر همتبه انتشار ‌ و از انتشاراتآسو که به نهایتسپاسگزارم و امید فراوان ‌ ها بست. از همگی این دوستان بی ‌ این نامه هایمشترکمان دارم. ‌ به تحقق آرمان نسرینستوده ۱۴۰۱ مهر تعویق اجرایحکم

15 نسرین ستوده یعزیز دلم ‌ مهراوه دختر افتخارآفرینم فرستم. از سبد ‌ زندان اوین برایت سلام و آرزوی سلامتی می ۲۰۹ از بند دارم تا سبدم سرشار ‌ هایم را برمی ‌ ها و اشک ‌ ها، دلتنگی ‌ هایم نگرانی ‌ سلام از سلام و سلامتی برای تو و برادر عزیزت باشد. شش ماه است از شما ام. در این مدت، تنها امکان چند بار ملاقات با شما را ‌ کودکانم دور مانده ای ‌ ام. در این مدت، حتی امکان ارسال نامه ‌ در حضور مأموران امنیتی داشته یا دریافت عکسی از شما، یا حتی ملاقاتی آزادانه و بدون شرایط امنیتی را دیدم در ‌ زد هربار که می ‌ دانی چه غمی بر دلم چنگ می ‌ ام و تو نمی ‌ نداشته چه شرایطی باید با شما ملاقاتکنم. هربار پساز ملاقاتوحتیهر روز و ام: آیا حقوقکودکانم را رعایت ‌ هر روز درجدال با خویشتن ازخود پرسیده دانیچقدر نیاز داشتم تا مطمئنشوم تو کودکنازنینمکه ‌ ام؟ و تو نمی ‌ کرده کنی. ‌ به عقل و درایتت ایمان دارم، مرا متهم به نقضحقوقکودکانم نمی دانی مهراوه جان، اصلاً از روز اولِ بازداشتم، به تو و برادرت و ‌ می وسالت، بیشتر نگران بودم. ‌ اندیشیدم و برای تو، به دلیل سن ‌ حقوقتان می

های زندان ‌ نامه 16 اتو بالاتر از همه، نگرانی ‌ نگرانی از طاقتو قضاوتتو، نگرانی از روحیه هایت. اما دیرینگذشت ‌ کلاسی ‌ از پذیرشاینموضوعتوسطدوستانوهم یک از آن ‌ که ابرهای تردید و دودلی رخت بربستند و من دانستم هیچ ها واقعیت ندارند و من، نه، ما توانستیم محکم بر جای خویش ‌ نگرانی بایستیم. تو به مانندمنطاقتآوردی، در پاسخبهصحبتمکهگفتم: «دخترم ی چنین مجازاتی باشم و فکر ‌ یک زمانی فکر نکنیکاریکردمکه شایسته یکارهایم قانونی بوده ‌ ام» و بعد با اطمینان به تو گفتم: «همه ‌ شما نبوده اتصورتم را نوازشکردی و به ‌ هایکودکانه ‌ است»، به مهربانی با دست دانم». و من از آن روز از کابوس ‌ دانم مامان... می ‌ من اطمینان دادیکه: «می قضاوتفرزندانم رها شدم. هایتنیزکاملا اشتباه ‌ کلاسی ‌ یتووهم ‌ هایم بابترابطه ‌ دخترم، نگرانی ورزی ‌ بود، زیرا همیشه نسل جدید، زودتر از پدر و مادرها به خرد و اندیشه ها خلاصشدم و محکم ‌ ی نگرانی ‌ چنین بودکه من از همه ‌ رسند... و این ‌ می ی اولم ایستادم. این ایستادگی را بیش از همه، مدیون تو و ‌ و استوار بر خانه پدرتهستم. ی عزیز دلم، بگذار کمی از خاطرات خوشمان برایت بگویم. ‌ مهراوه آید چگونه تو را خواب ‌ ها موقع خواب در زندان، به یادم می ‌ بارها، شب های مختلف و شعرهای متفاوتی که برایت ‌ کردم. در میان لالایی ‌ می ها موقع خواب «پریا» را ‌ خواندم، «پریا» را خیلی دوست داشتی. شب ‌ می کردم؛ ‌ خواستی و منشروع می ‌ می زیر گنبد کبود یکی بود یکی نبود لختو عور، تنگغروب، سه تا پری نشسته بود

17 نسرین ستوده هایم برای پیگیری حقوقکودکان ‌ ترین انگیزه ‌ دخترم، یکی از مهم ی ‌ ی همه ‌ کنمکه نتیجه ‌ کردم و هنوز هم فکر می ‌ تو بودی. همواره فکر می یکودکانم ‌ کس، به اندازه ‌ هایم برای احقاق حقوقکودکان، به هیچ ‌ تلاش رسیدم تو و ‌ رسد. هربار که از دادگاه کودکانِ آزاردیده به خانه می ‌ نمی دانم. ‌ فشردم. هنوزهم دلیل آنرا نمی ‌ برادرترا بیشتر و بیشتر در آغوشم می خواستم آزار کودکان قربانی را جبرانکنم! یادم ‌ اما گویا از این طریق می ساله شوی و وقتی دلیلش را ‌ خواهد هجده ‌ استکه یکبار گفتی دلت نمی خواهی از ‌ پرسیدم، جوابی دادیکهگویی،کودکی امتیازهایی داردکه نمی دانی اینجوابتچقدر مرا خوشحالکرد. در میان ‌ دستشان بدهی و تو نمی ایکه هنوزکودکی ‌ هایت چقدر شدهکه به من و پدرتگوشزدکرده ‌ حرف ات را رعایتکنیم و اینکه هنوز هجده سالت نشده. ‌ و باید حقوقکودکانه کردی و چهکار ‌ و به این ترتیب، ما را وادار به رعایت حقوق خودت می تواند حقوق دیگران را پایمال ‌ کردی. چون،گاه، حتی غفلت می ‌ خوبی می کند، هرچند آن دیگری فرزند شخص باشد. رعایت حقوق،گرفتن حق، محوریوخلاصه، داستان ترازو وشمشیر، همه همان ‌ طلبی، قانون ‌ عدالت ترین ‌ خواستی و ما راکه خودمان را بزرگ ‌ اتمی ‌ استکه تو با زبانکودکانه کردی. ‌ دانستیم هشیار می ‌ غمخوار و ولیِ تو می طورکههرگز نتوانستمحقوقتو را نادیده بگیرم ‌ یعزیزم،همان ‌ مهراوه و در حد توان خویش در راه حفظ حقوقت تلاشکردم، به همان ترتیب، توانستم وقتی ‌ هرگز نتوانستمحقوقموکلانم را نیز نادیده بگیرم. چگونه می اند، به محض دریافت احضاریه، از میدان به در بروم؟ ‌ موکلانم در زندان توانستم وقتی آنها به من وکالت داده بودند و در انتظار محاکمه ‌ چگونه می توانستم. ‌ بودند، آنها را رهاکنم؟ هرگز نمی

های زندان ‌ نامه 18 در پایان دوست دارم به تو بگویمکه بازهم برای حفظ حقوق بسیارْ هایی را ‌ ی شما، وکالت چنین پرونده ‌ کسان و از جمله کودکانم و آینده ی ما و بسیاری از ‌ هاییکه خانواده ‌ پذیرفتم و بر این اعتقادم که سختی نتیجه نیست.عدالتدرست ‌ اند، بی ‌ هایاخیر تحملکرده ‌ موکلانمطیسال گمان ‌ رسد. بی ‌ اند، از راه می ‌ در همان زمانکه از او کاملاً قطع امید کرده کنم. اگر ‌ رسد. برایت دنیاییکودکانه و پر از شادی و شادمانی آرزو می ‌ می ات ‌ ام از بازجویان یا قضّاتم ناراحتو دلتنگی، با ندایکودکانه ‌ بابتپرونده برایشان آرامشطلبکن تا شاید از این راه ما نیز به آرامشی شایسته دست یابیم. دلتنگتوام، بوسمت ‌ صد بار می ماماننسرین تهران ـ زندان اوین ۱۳۸۹ اسفند ۸

19 نسرین ستوده نیمایعزیزم،سلام توانم ‌ نوشتن برای تو خیلیسخت است، تو که آنقدر معصومیکه نمی ‌ نامه نویسم. تو که از مفاهیم زندان، بازداشت، ‌ برایت بگویم از کجا نامه می حکم، دادگاه، ظلم،سانسور،خفقان یا رهایی، آزادی، عدالت، تساویو... خبر نداری. از چه با تو سخن بگویمکه با «اکنون» تو حرف زده باشم و نه ات. چگونه برایت توضیح بدهمکه آمدنم به خانه دستخودم نیست ‌ آینده تا به سویت پر بکشم. تو که به پدرتگفته بودی به مامان بگو کارش را تواند مرا ‌ تمامکند و به خانه برگردد. چگونه برایت بگویم هیچ «کاری» نمی همه مرا از تو ‌ همه از تو دور کند. در واقع هیچ «کاری» حق ندارد این ‌ این دور کند. هیچ «کاری» حق ندارد اینقدر حقوقکودکانم را نادیده بگیردکه ی یکساعتملاقات بدهد. با تو چه ‌ طیششماه بازداشت، به من اجازه آیی؟» و من ‌ یگذشته از من پرسیدی «مامان با ما به خانه می ‌ بگویمکه هفته کشد و دیرتر ‌ در مقابلچشم مأموران بازداشتگاه به تو گفتم «کارم طول می وقت تو با سر تکان دادنتگفتی باشد و دستم راکشیدی و با ‌ آیم» آن ‌ می هایم زدی. ‌ ایکودکانه بر دست ‌ هایکوچکتبوسه ‌ لب

های زندان ‌ نامه 20 نیمای عزیزم، در طول شش ماهگذشته، دو بار به شدتگریستم. بار اول در سوگ پدرم بودکه از عزاداری و سوگواری نیز محروم بودم و بار دوم همان روز بودکه نتوانستم با تو به خانه برگردم و وقتی به سلولم برگشتم اختیار و بلند بلندگریستم. ‌ بی ها ‌ های مربوط به حضانتکودکان، دادگاه ‌ نیما جان، بارها در پرونده ساعت 24 ساله را برای ‌ توانند ملاقاتکودکسه ‌ اند که نمی ‌ چنین رأی داده ها به سن ‌ ترین استنادِ دادگاه ‌ متوالی به پدر بسپرند. در چنین آرایی مهم ساعتدور از مادر بمانند، زیرا برای ۲۴ توانند ‌ چنینکودکانی استکه نمی تواند ‌ روانی به همراه دارد. اما همین دستگاه قضا می ‌ ـ ‌ کودک آسیب روحی کند مادرشدرصدد اقدام علیه ‌ حقوقکودکی را نادیده بگیردکه تصور می خواهد با تو از اینکه درصدد هیچ اقدامی ‌ امنیت او است! البتهکه دلم نمی عنوان یکوکیل به آرای قضاییو آرایی ‌ ام و فقط به ‌ علیه امنیت«آنها» نبوده ام، بگویم. البتهکه مایل نیستم ‌ که علیه موکلانمصادرشده بود معترضبوده هایم همگی عیان استو علنی، ‌ به تو ثابتکنم و مثلاً بگویم متن مصاحبه ی اصلی هر وکیلی است ‌ و اکنون به دلیل انتقاد از آرای قضاییکه حرفه ام. اما مایلم بگویم: اولاً نخستین ‌ ی یازده سال حبسشناخته شده ‌ شایسته ام. اما امیدوارم آخرین ‌ ایدریافتکرده ‌ کسی نیستمکه چنینحکم ناعادلانه دانم. ثانیاً از اینکه درکنارموکلانمدر زندان ‌ آنها باشم.هرچند بسیار بعیدمی هستم، موکلانیکه دفاعیاتمن[از آنها] به دلایلغیرقضاییوغیرحقوقی کم آرامم. ‌ ی زندانشدند، بسیار خشنودم و دست ‌ مؤثر نیفتاد و آنها روانه عنوان یک زن، از اینکه افتخار دفاع از ‌ ثالثاً دوست دارم بگویم به ام، به دلیل ‌ بسیاری از فعالان مدنی و معترضان انتخاباتی را به عهده داشته عنوان وکیل آنها، ‌ تر داشتم به ‌ بالم. زیرا دوست ‌ حکم سنگینم به خود می

21 نسرین ستوده تر از آنان دریافتکنم. حالا دیگر تلاش زنان ثابتکرد ‌ حکمی سنگین توانند آنها را نادیده بگیرند. اما ‌ که دیگران، اعم از مخالف و موافق، نمی دانم آن راکه از همه بیشتر دوست دارم، چگونه به تو بگویم. چگونه ‌ نمی بگویم برای قاضی یا بازجویم یا دستگاه قضا دعاکن. دعاکن تا به عدالت قلبی و آرامشروح برسند تا شاید ما نیز در آرامشزندگیکنیم، مثلخیلی ی نهایی است، ‌ هایی برنده ‌ از کشورهای دنیا. عزیزم، آنچه در چنین پرونده نظیرشان ‌ دفاعقضاییخوبیا بد نیست،که از اینبابتوکلایمدر دفاع بی هایی استکه در ‌ تمامگذاشتند، بلکه معصومیت و مظلومیت انسان ‌ سنگ ی ‌ شوند. آن معصومیت قطعاً برنده ‌ ی چنین آرای عجیبی له می ‌ دنده ‌ چرخ خواهم برای آزادی ‌ ات می ‌ بازی است. برای همین از معصومیتکودکانه گناه، و نه فقط زندانیانسیاسی دعاکنی. ‌ ی زندانیان بی ‌ همه به امید روزهای بهتر ماماننسرین زندان اوین ۲۰۹ بند ۱۳۸۹ اسفند ۱۴

های زندان ‌ نامه 22 یعزیزم ‌ مهراوه گذرد و از انتقالم به بند عمومی دو هفته ‌ از بازداشتم بیش از هشت ماه می بودم، به دلیل محدودیتیکه بابت ۲۰۹ گذرد. تا زمانیکه در بند ‌ و نیم می توانستم برایتچیزی ‌ نگاه داشتنخودکار و نوشتن یادداشتداشتیم، نمی بنویسم. اما حالا که اینجا امکان داشتن خودکار و نوشتن هست، تصمیم دانی عزیزم، ‌ ات را از زندان ادامه بدهم. می ‌ گرفتم [دفتر] خاطرات روزانه نویسی ممنوع است. ‌ گویند خاطره ‌ معلوم نیستمسئولان زندان از کجا می ام بنویسمو به یکطریقیبرایتبیرونبفرستم. ‌ هرحال، تصمیمگرفته ‌ اما به دانم چگونه برایت بگویمکه از اولین روز بازداشتم، بیش ‌ عزیزم، نمی هایتبودم. استدلالم هم این بودکه ‌ از هر چیز نگران تو بودم. نگران نگرانی ویژه نگران ‌ فهمد. به ‌ داند زندان چیست وکجاست، اما مهراوه می ‌ نیما نمی آید که تقریباً چهل ‌ هایت بودم. یادم می ‌ کلاسی ‌ هایت و هم ‌ برخورد دوست روز پس از بازداشتم، یکی از مسئولان دادسرا آمده بود و به منگفت اگر ایکه البته بعداً به شما تحویل ‌ خواهید، برایخانواده نامه بنویسید. نامه ‌ می هایم برای پدرت، از رضا خواسته ‌ ندادند. در آن نامه، ضمن شرح نگرانی

23 نسرین ستوده هایت تحت فشاری، تو را ‌ کلاسی ‌ بودم چنانچه تو در مدرسه از طرف هم کلاسشوی. ‌ اتهم ‌ یغیرانتفاعی ببردکه با تینا، دوستقدیمی ‌ به مدرسه اند و مدرسه چه توجه ‌ هایت چقدر لطف داشته ‌ کلاسی ‌ غافل از اینکه هم کم دریافتمکه تو جای نگرانیکمتری داری ‌ ای به تو داشته است.کم ‌ ویژه دیدم یا تلفنی با تو صحبت ‌ و نیما وضعیت بدتری دارد. هربار تو را می کرد. مهراوه ‌ بودن و زنگ صدایت خیالم را راحت می ‌ کردم، بشاش ‌ می نظیری». ‌ توانم بگویم «بی ‌ جان، فقطمی ای ‌ کنم و تو اخیراً یاد گرفته ‌ ام که به تو افتخار می ‌ بارها به تو گفته ی تو اشک شوق را در چشمانم ‌ طور. این جمله ‌ که بگویی من هم همین نشاند. عزیز دلم، در آخرین ملاقات، به تو گفتم این روزهای سخت ‌ می دانم مامان. عزیزم، بدانکه هر ‌ شود. با اطمینان و آرامشگفتی می ‌ تمام می شود، الّا احساس ظلم. به همین خاطر، سختی زندان ‌ ای تمام می ‌ سختی ای استکه در دادگاه انقلاب ‌ تر از آرای ظالمانه ‌ تحمل ‌ مراتب قابل ‌ برایم به شد. ‌ علیه موکلانمصادر می یعزیزم،بارهادردفترخاطراتت،ذهنمبهطرفماجرایکودکان ‌ مهراوه دفتر خواستم ‌ رفت، اماچوننمی ‌ می ۱۳۶۰ ی ‌ بازمانده ازقربانیانسیاسیدهه خاطراتت تلخ و اندوهگین باشد، همیشه از ورود در این بحث خودداری اتمسموم نشود. ولیحالاکه خود به آن دچار ‌ کردم تا افکار معصومانه ‌ می ایم، بگذار حقیقتی را با تو در میان بگذارم. عزیزم، اینکودکان در ‌ شده شدنِ پدر یا مادرشان وگاه هر دو سرپرستشان، دردی ‌ کنار تلخی زندانی کردند. درد طردشدگی، درد ‌ شان حمل می ‌ هایکودکانه ‌ تر را بر شانه ‌ بزرگ های اجتماعی، مدرسه، محله، درگیری با موضوعات ‌ شدن از عرصه ‌ رانده شبه مادر یا پدر قهرمانشان به یک ‌ های جنگ. وحشت از اینکه یک ‌ سال

های زندان ‌ نامه 24 شد و ‌ لولو، یک جنایتکار سیاسی یا حتی اخلاقی یا یک قاتل تبدیل می ام. ‌ شد. عزیزم، من برخی از اینکودکان را دیده ‌ ی دار می ‌ رهسپار چوبه آید. فقط آن زمان ‌ ای. حتی اگر اسمشان را بیاورم یادت می ‌ تو هم دیده دانمکه ‌ دانی، ولی می ‌ داستان اینها را برایت نگفتم و تو داستانشان را نمی هایی بسیار دانا، بدون خشونت، صبور، بردبار ‌ دوستشان داری. اینها بچه های ‌ هایشخصیتیخاصی هستند. منجز آنکه اینان را سرمایه ‌ و با ویژگی توانم به آنها بگویم. اما حالا تو درکنار تلخی ‌ ملّی بدانم، چیز دیگری نمی شدن مادرت، حسشیرین اینهمه لطفو رحمتیکه به سویشما ‌ زندانی کنی. من هزاران بار با خود ‌ دوکودک معصومم سرازیر است را درک می ها ‌ امکه اگر آن بچه ‌ ام، راجع به شما دو تن، و به این نتیجه رسیده ‌ اندیشیده ی یک دهه بالیدند، پس نباید خیلی نگران باشم. اما اینها ‌ از میان فاجعه کند منطقی ‌ همه استدلال دودو تا چهار تای یک مادری استکه سعی می بیندیشد. قلبم اما نگرانتان استو دلتنگتان. فعلا خداحافظ زندان اوین ۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴

25 نسرین ستوده رضایعزیزم، سلام ام، قانونوعدالت، ‌ شبگذشته ومندر رؤیایهمیشگی ‌ ساعتاز یک نیمه ام: آیا بیرونمفیدترم یا اینجا؟ ‌ توانم بخوابم. بارها ازخود پرسیده ‌ غرقم. نمی کند آیا کارم درست بوده ‌ دانی زندانی همیشه از خود سؤال می ‌ اصلاً می ی مسیح ‌ است یا نه؟ آیا راه دیگری وجود داشته است یا نه؟ آخرین وسوسه کند باید مدتی طولانی را در ‌ ای استکه فکر می ‌ هر روزِ خدا همراه زندانی سوزاند و خاکستر ‌ ی تردیدها را در من می ‌ زندان بگذراند. اما آنچه همه نیافتنی نیست. رؤیایی ‌ کند رؤیایم است. رؤیاییکه چندان دور و دست ‌ می که دیگران در پایشجان باختند تا به وجودش آوردند؛ قانون و عدالت و محتضر، دشمنان زیادی داشته است. ‌ «عدالتخانه» را. اما این موجود نیمه بنابراین وقتی به دست ما رسید، چیزی از حیاتش باقی نمانده بود. حالا جان، جانی ‌ توانند به این موجود نیمه ‌ گویند می ‌ اند و می ‌ یک عده پیدا شده ببخشند!شاید بگوییممکن استبتوانند، ممکن استنتوانند. اما تا وقتی آید ‌ توانیم». یادم می ‌ گویم: «ما می ‌ در زندانم به تو عزیز دلم با قاطعیت می های بسیار سختی در پیش رویم بود ‌ وقتیکار وکالت را آغاز کردم، پرونده

های زندان ‌ نامه 26 های ‌ آزاری ‌ هایکودک ‌ که به شدتروح و روانم را مجروحکرده بود. پرونده تر ‌ ها آزاردهنده ‌ ها در قبال آن پرونده ‌ آید؟ مقاومت دادگاه ‌ خانگی یادت می از خود ماجرا بود. ولی یادت هست با صبر و تحمل، آرایی را از همان تر کرده بود؟ ‌ ها را برایم سهل ‌ هاگرفته بودمکهکار پیگیری آن پرونده ‌ دادگاه آور است. اما بگذار به تو بگویم، ‌ عزیزم، زندان از بیرون البته رعب ها و ‌ ی سختی ‌ ای است که با همه ‌ بند زنان زندانی سیاسی مثل باغچه ای از آن مشغول آبیاری و پرورش ‌ هایش، هرکس در گوشه ‌ محدودیت ای از این باغچه رؤیاهایمان ‌ های خودش است. هرکدام از ما در گوشه ‌ گل ایم در ‌ دهیم. برخی از ما نهالی را که از بیرون با خود آورده ‌ را پرورش می دهیم و در ‌ ایم و هر روز با صبر و حوصله به آن آب می ‌ باغچه غرسکرده ورزیم تا ‌ حیاطکوچک زندان مراقبیم تا آفتاب ببیند و عشق و محبت می هایمان را اینجا تهیه ‌ نهالمان رشد کند و قد بکشد. برخی از ما بذر گل ایم تا رشد کنند و بار بدهند و برخی ‌ ایم و در حیاطکوچکمانکاشته ‌ کرده دیگر. روز تحقق رؤیاهایمان دیر نیست. اصلاً دیر نیست. شاید باور نکنی. اما در زندان احساس آزادی و رهایی بیشتری دارم. وقتی به روزهاییکه ای، مرا تهدید ‌ هاییکه بابتهر دفاعساده ‌ کنم، به دادگاه ‌ بیرون بودم فکر می ایکه در بساط هیچ قانون و ‌ کردند و احکام غیرعادلانه ‌ به بازداشت می کنم ‌ کردم، احساسمی ‌ ا تحملمیاز آن آر شودو رنجیکه ‌ عدالتییافتنمی ام بهای ‌ هزارانباردر زندان آزادتروقدرتمندترم. راستیبارها ازخود پرسیده عدالت چیست؟ بهای آزادی چیست؟ چون تو هم همراه من پیامدهای کنم تو هم بارها این سؤال را ‌ کنی، پس فکر می ‌ زندانی شدنم را تحمل می ای. بازجویانیکه ایستادگی زندانی را تا حد لودگی پایین ‌ از خود پرسیده

27 نسرین ستوده شوند. اما خوشبختانه در علوم ‌ آورند، البته به هدف خویش نزدیک می ‌ می شوند.همان القایلودگی، بهسادگی، به ‌ ها یکسان ایجاد نمی ‌ انسانی، تجربه های ‌ رساندومتهم تنها با اشرافبر اینروش ‌ مقاومتمتهمسیاسیمدد می اش را مدیریتکند و تحت مدیریت ‌ ی بازجویی ‌ تواند جلسه ‌ مسخره، می مضحکبازجویشقرار نگیرد. گویند اگر ‌ اما رضایعزیزم بگذار بگویم بهای آزادیچیست. غالباً می کنیم، ‌ آید، حتماً زندان را تحمل می ‌ بدانیم آزادی با این روش به دست می تواند به آنها اطمینان دهد که آزادی حتماً و به زودی از ‌ کس نمی ‌ اما هیچ رسد. پس بهای آزادی بیش از زندان، شک و تردید است. اما بگذار ‌ راه می بگویم در مسیر طولانی آزادیو عدالت، هرجای آنکه قرار گرفته باشم، چه ی زیادی با آزادی و عدالت بیرونی داشته باشم و چه نداشته باشم، ‌ فاصله دانمکه در مسیر آزادی و عدالت قرار دارم. همین مرا بس. ‌ این را می بوسمت ‌ می نسرین تهران ـ زندان اوین 1390 مرداد

های زندان ‌ نامه 28 رضایعزیزم سلام خواهم برایتبگویم زندان است ‌ هایش. می ‌ گویند زندان استو دلتنگی ‌ می توانی تصورکنی نسل جدید چه فضای جدیدی ‌ هایش. نمی ‌ و غافلگیری ایکه در بیرون ‌ را در زندان ایجاد کرده است! همان فضای غافلگیرکننده های زندان جریان دارد و این حیات جدیدی را به جامعه ‌ است، در رگ بخشد. این زندگیگاه شاد است و سرحال،گاه آرام است و ‌ و زندان می گر و تحلیلگر، اما در همه حال متحمل و اهل مدارا، و ‌ زیر،گاه نظاره ‌ سربه دانی ‌ رساند. زیرا توخودتبهتر می ‌ تحملهمان استکه آنها را به هدفمی ها را از جلوی راه بردارد ‌ تواند سنگ را شکاف دهد و سختی ‌ که آنچه می انعطافو تحمل آب است. ام ‌ کند. من هم آزادی ‌ اش فکر می ‌ عزیزم، هرکس در زندان به آزادی شود. ‌ تر از آن عدالتی استکه نادیده گرفته می ‌ برایم مهم است، اما مهم رفتن با خانواده است، ‌ معلوم استکه رؤیایم مثل هر زندانی، یکمسافرت ها ‌ زدن آزادانه در زیر باران بهاری، نگاهی به درخت،کوچه یا با بچه ‌ یا قدم یک عصر را در پارکگذراندن. راستی یادت هست چگونه وقتی عصرها

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2