نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 100 گوید ‌ گوید دخترمان و به نیما هم می ‌ برم. محبوبهکرمی همکه همیشه می پسرمان. مهراوه جان راستی اگر دوست داشتی برایم از نیما بنویس، چه کنی او هم ‌ افتد که هر کاری می ‌ کند؟ آیا هنوز هم دنبالت راه می ‌ کارها می بکند؟ از کارهایشبرایم بنویس. کنیم.عکس ‌ وحالمی ‌ خندندوکلیعشق ‌ های تومی ‌ اینجاهمهازعکس خندند. ‌ بینند کلی می ‌ ام و همه وقتی می ‌ ات زده ‌ ات راکنار عکس مردانه ‌ باله ام با اینها بهتر شود تا درخواستکنم ‌ مهراوه جان، من منتظرمکمی رابطه یک روز تو و نیما را از صبح به سالن بیاورم و یک روز را باهم باشیم. آن ها را برای تولدت آمادهکرده بودم، اما چون دیدمکه فعلاً ملاقات ‌ بافتنی قطع است، صلاح دیدمکه زودتر به تو بدهم. امیدوارم خوشت آمده باشد. شودکارهای ‌ از اینکه زندان هستم ناراحت نباش، درعوض، در زندان می بزرگی انجام داد. یک مأموریت همیشگی داریکه از طرف من نیما را ببوسی و بگویی از طرف مامان است. به مادر و پدر هم سلام برسانی. بوسمت ‌ هزاران بار می به امید دیدار ماماننسرین ۱۳۹۰ آبان ۱۵ اوین ـ چهارشنبه ی عزیزم، امروز دوشنبه است و اینجا حسابی برفی است. صبح ‌ مهراوه که از خواب برخاستم و چشمم به بیرون افتاد دیدم زمین سفید شده. کردیم. ‌ برفی درستمی ‌ هایمان افتادم. یاد روزهاییکه باهم آدم ‌ برفی ‌ یاد آدم کنیم.کلی حرف باهات دارمکه باید باهم ‌ برفی درست می ‌ دوباره باهم آدم

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2