های زندان نامه 112 کند، دهد و این مرا خیلی آرام می را به نحو احسن در غیاب من انجام می کنی و بابا هم با دانم در چنین لحظاتی حتماً تو با پدر درد دل می چون می دهد. های تو گوشمی ی تمام به حرف حوصله ی ای. یعنی به دوره مهراوه جان، تو امسالکلاس اول راهنمایی رفته کنند. ی نوجوانی یاد می ایکه از آن به دوره ات پاگذاشته جدیدی از زندگی ی حساسی است و به همین دلیل، بیشتر ناراحتم که در این دوره دوره کند، عقل و یگذاری در کنارت نیستم. اما آنچه مرا دلگرم می چنین دوره آید. تو از بچگی دختر ها بهکمکت می دانم در سختی منطق توستکه می ها و دانم و خوشحالم از اینکه بازی بسیار خردمندی بودی و هستی. می بابا بزرگو حاجی دانمکه خودتو بابا و مامان هایترا داری. می شادمانی اعتنا نیستمکه بالآخره گذارند به تو بد بگذرد. اما آنقدر بی و خالهگیتی نمی کنم. اما مهراوه گذرانی. این سختی را درکمی ندانم روزهایسختی را می های این تری در انتظارمان باشد تا سختی جان، امیدوارم روزهای روشن روزها برای تو عزیز دلم جبران شود. مأموریت تو: ماچگنده از نیما و مادر جون و خالهگیتی کنم. پیام من: یکدنیا بوسو ماچ برای تو دخترمکه بهت افتخار می دوستتدارم خیلیخیلیخیلی زیاد ۱۳۹۰ دی ۱ اوین ـ
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2