های زندان نامه 116 کنم چه ای «بابا الآن احساس می ای بغل بابا وگفته دیگر آنکه رفته احساسخوبی دارم». دو هفته پیش با پدرت آمده بودی ملاقات، پدرت ای وگوشی را نزدیکدهانت به منگفتکه تو خیلی ترکیخوبیاد گرفته گرفت تا ترکی حرف بزنی،گفتی اول بگذار شارژ شوم.که خیلی باعث ی بلندیگفتیکه الآن ی من و پدرتشد و سپس به ترکی یکجمله خنده گویم مادرجون هایمن با تو این استکه به تو می یادم نیست. یکی از بازی اندازی کنی؟و تو با شیطنتابروهایترا بالامی را ازطرفمنماچگنده می گویی «نوچ»، اما این بار که پدرتهمراه شما نیامده بود،گفتم بابا را و می کنی؟ و فوراً با تعجب نگاهمکردی، یک لحظه از طرف من ماچگنده می دانستی شیطنتکنی یا قبولکنی. ولی بالآخره قبول گیج شده بودی. نمی ی تأیید تکان دادیکه یعنی بابا را هم سرت را به نشانه سر کردی و پشت کنم. دوستتدارم، خیلی خیلی زیاد. عکست راکنار تختم به ماچگنده می کنم. ام و هر روز صد بار آن را نگاه می دیوار زده ماماننسرین ۱۳۹۰ دی ۱۳ اوین ـ
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2