143 نسرین ستوده یعزیزم، دختر نازنینم، سلام مهراوه سر گذاشتید. وقتی ی سختی را پشت ی پیش، یکشنبه دانم دو هفته می اند خیلی ناراحت شنیدم شما را هم به همراه بابا و خاله به دادسرا برده کردم، به دفتر اینجا اعلامکردمکه وارد که شدیداً گریه می شدم و درحالی اید. شوم. فوراً کارم را پیگیریکردند و گفتندکه شما رفته اعتصابغذا می رود. هرچند به تو جور از دلم نمی مهراوه جان، تلخی این ماجرا هیچ دانم تو قرصو محکم هستی. اما بدانکه برای تو و برادرت ایمان دارم و می تر و قانونمندتر و برای اینکه با دیگر کودکان سرزمینم در فضایی عادلانه های بزرگشوید، هر کاری حاضرم بکنم. اما عزیزم، طاقت دیدن سختی شما را ندارم. ی قضاییه و سرپرست دادسرا مهراوه جان، برای دادستان، رئیس قوه ی شما عذرخواهی کنند و تا ام باید فوراً از همه ام و گفته نامه نوشته جور کنم این آیم. زیرا فکر می عذرخواهی نکنند، من هم به ملاقات نمی کند. اما بدانکه اگر تو ها بیشتر شما (تو و برادرت) را اذیت می ملاقات آیم. زیرا منو تو باهم مادر و دختریم بخواهی من به خاطر تو به ملاقاتمی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2