نامه‌های زندان

149 نسرین ستوده مهراو‏هیعزیزم، سلام ویژه آنکه ‌ دانی از دیدنت در روز چهارشنبه چقدر خوشحال شدم و به ‌ نمی دیدم روحی‏هی تو و نیما چقدر عالی است. و تو همان مهراو‏هی عزیز دلم هستیکه همیشه شاد و سرحال بود. همان مهراو‏هیجشنی خودم! مهراوه جان، من از اینکه چهارشنب‏هها همدیگر را م ‏یبینیم و احتمالاً وقت بیشتری هم به ما م ‏یدهند اصلا ناراحتنیستم. امیدوارم توهم ناراحتنباشی. اینها چادر بیاورند و ضمناً جلوی زندانیان دیگر نباشد، ‌ چون م ‏یخواهند مرا بی چادر م ‏یآیم. برایم از نیما و ‌ اینکار راکرد‏هاند تا دیگران نبینند که من بی کارهایشبنویس. قربونهردویشما م ‏یروم،خیلیدلم برایتانتنگاست. مز‏هتان با هم فرق م ‏یکند. یعنی هر کدامتان یک مز‏های م ‏یدهید. اما واقعاً مز‏هاید! ‌ هردوتایتان خوش دوستت دارم و هزاران بار م ‏یبوسمت ماماننسرین ۱۳۹۰ آبان ۲۱ اوین ـ

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2