153 نسرین ستوده رضایعزیزم سلام ها هستم. دلم خیلی شنبه عصر استو من بیشاز همیشه دلتنگتو و بچه کنم با هایت. عزیزم، فکر می ی خوبی هوای تو را کرده است. تو با همه ی «مارتین انالز» برایم فراهم شود. یجایزه دادگاهکانون وکلا، احیاناً زمینه ویژه ها و به فقط باید برای آن روز همگی مهیا باشیم. در مورد آوردن بچه نیما تردید دارم. شاید کمی درگیری ایجاد شودکه بهتر است نیما نباشد. کردم. رضا جان، خیلی داشتم به روزهاییکه باهمگذراندیم فکر می رفتیم. ها به پاساژ می ماندی و من و بچه به عصرهاییکه تو در شرکت می رفتیم. به پاساژ میلاد نور، به تبریز و به جمعی می به پارک سپهر که دسته کردم آیا دوباره آن روزها ی جاهاییکه باهم رفتیم. با خود فکر می همه رویم؟درهمینفکرها بودم شوند؟ آیا دوباره ما باهم به مهمانیمی تکرار می خواستم هاستکه می که به همان سؤال همیشگی رسیدم. راستش مدت ویژه آنکه تو در موضوعی را با تو در میان بگذارم و نظر تو را بدانم. به کنی. عزیزم، من بعید این میان صادقانه بهای زیادی را داری پرداخت می دانم حتی اگر آزاد هم بشوم، زندگی ما مثل سابق آرامشخود را بیابد؛ می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2