های زندان نامه 16 اتو بالاتر از همه، نگرانی نگرانی از طاقتو قضاوتتو، نگرانی از روحیه هایت. اما دیرینگذشت کلاسی از پذیرشاینموضوعتوسطدوستانوهم یک از آن که ابرهای تردید و دودلی رخت بربستند و من دانستم هیچ ها واقعیت ندارند و من، نه، ما توانستیم محکم بر جای خویش نگرانی بایستیم. تو به مانندمنطاقتآوردی، در پاسخبهصحبتمکهگفتم: «دخترم ی چنین مجازاتی باشم و فکر یک زمانی فکر نکنیکاریکردمکه شایسته یکارهایم قانونی بوده ام» و بعد با اطمینان به تو گفتم: «همه شما نبوده اتصورتم را نوازشکردی و به هایکودکانه است»، به مهربانی با دست دانم». و من از آن روز از کابوس دانم مامان... می من اطمینان دادیکه: «می قضاوتفرزندانم رها شدم. هایتنیزکاملا اشتباه کلاسی یتووهم هایم بابترابطه دخترم، نگرانی ورزی بود، زیرا همیشه نسل جدید، زودتر از پدر و مادرها به خرد و اندیشه ها خلاصشدم و محکم ی نگرانی چنین بودکه من از همه رسند... و این می ی اولم ایستادم. این ایستادگی را بیش از همه، مدیون تو و و استوار بر خانه پدرتهستم. ی عزیز دلم، بگذار کمی از خاطرات خوشمان برایت بگویم. مهراوه آید چگونه تو را خواب ها موقع خواب در زندان، به یادم می بارها، شب های مختلف و شعرهای متفاوتی که برایت کردم. در میان لالایی می ها موقع خواب «پریا» را خواندم، «پریا» را خیلی دوست داشتی. شب می کردم؛ خواستی و منشروع می می زیر گنبد کبود یکی بود یکی نبود لختو عور، تنگغروب، سه تا پری نشسته بود
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2