169 نسرین ستوده توانند بکنند. من داد. حالا خواهند فهمید که هر کاری نمی خیلی رنج می خورم. نگران نباش. مثلهمیشه به تو افتخار حتی اگر لازمشد،شیر هم می بوسم. کنم و روی ماهت را هزاران بار می می قربانت ماچ و موچ ماماننسرین ۱۳۹۱ مهر ۲۷ اوین ـ نیمایعزیزمسلام امروزصبح با تو ملاقاتداشتم. چونخیلیدلم تنگشده بود. دوباره رفتم و گفتمکه بگذارند بیایم پیشپسرم، اما بازهم نگذاشتند. ام دانمکی، ولی دعاکرده آیم. نمی نیما جان، یکروزیمن پیشتو می که هرچه زودتر بتوانم بروم پیش پسرم. یادت نرود که مهراوه را هزار تا ببوسی. گویم گوید «چنتا؟» می گویم مهراوه را ببوس می مهراوه جان، به نیما می گوید بیست تاکم است.گفتم هزار تا... بیست تا،کمی فکر کرده می قربانت ماماننسرین بوسمت، هزار بار می ماچ و موچ
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2