های زندان نامه 184 هاکه دانشجوی تئاتر است راجع بهکودکی تو و تالار هنر و با یکی از بچه کردیم. حیف رفتیم، صحبت می روزگار خوشیکه باهم به تالار هنر می که به سن نیما قد نداد. بعدها هروقت زنگ زدم، غالباً یاکسیگوشی را های گفتندفعلا نمایشیندارد. یادتهستچه نمایش داشتویا می برنمی دادند؟ من و تو و بابا تقریباً هر جمعه به آنجا ای نشان می قشنگعروسکی هایعروسکی ی تو از آن نمایش رفتیم. از تو چه پنهانکه ما هم به اندازه می . یعنی بردیم. یکبار یادم استکه عروسکِ نمایش یک الاغ بود لذت می آدمیکه لباسِ عروسکیِ الاغ را پوشیده بود آمد بین تماشاچیان. چقدر های های متعدد، مثلاً جشن تابستان و یا جشن گرفتند، جشن جشن می دانمکه از جشن و تئاتر و نقاشی و دیگر. واقعاً خوب بود. مهراوه جان، می آوری. تالار هنر باشد یا نباشد، تو خودت به تنهایی هنر و موسیقیکم نمی خواهم یکتالار هنری! از این بابت نگران نیستم. فعلا خداحافظچون می برومکتاببخوانم. بخیر،خیلیخیلی دوستتدارم شب ماماننسرین ی بامداد دقیقه ۴۵
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2