های زندان نامه 188 ها اینقدر خوشحال و شادند به خاطر وجود توستکه از اینکه این بچه این بابت هزاران بار از تو ممنونم. مهراوهگفتکه امروز با خانم انصاری ای منجر شودکه هرچه راجع به کتابش ملاقات دارد. امیدوارم به نتیجه بیشتر به رشدشکمککند. خودشکه خیلی هیجان داشت. از تو چه ام. نیما خیلی سرحال بود،کلی بازیکردیم و زده پنهانکه من هم هیجان ها، همان به ما خوشگذشت. وقتی رسیدند، مهراوه به منگفتکه نامه هاییکه دو ماه پیش نوشته بودم به دستتان رسیده است. همین امروز نامه اتراکه از دیشبشروع صبح. خیلیخوشحالشدم و تصمیمگرفتم نامه ها شد، ام، امشب ادامه دهم. تمبر و پاکت همکه دارم. تا حرف نامه کرده هایصندلیگرفته بود و به پشتتکیه که دو دستشرا به دسته نیما درحالی آمیزی به منگفت، «اما مامان داده بود، با لبخندی معنادار و نگاه شیطنت ی دانم.» اشاره دانم تو چند تا من را دوست داری. منکه اصلاً نمی من نمی داند چند تا دوستش ام بودکه از وی پرسیده بودم «آیا اصلاً می او به نامه اتخیلی قشنگ بود!» دارم؟» ولی بعد با هیجان زیاد به منگفتکه «نامه و منکلی خوشحال شدم. رضای عزیزم، هشت مارس و روز زن در پیش است. امسال هشت گذرانیم. برایکسی مثل من سومین هشت مارسم مارس را در زندان می در زندان است، اماکسانی هستند که ششمین هشتمارسشان را در زندان مند نیستم. راستی هشت مارسهمیشه مرا به گذرانند. از این بابتگله می کردیم. من با هشت اندازدکه باهم در دفتر مجلهکار می یاد آن زمستانی می مارسو روز جهانی زن در آن زمستان آشنا شدم. ذهنم تازه درگیر موضوع ویژه ساله، ولی به وهشت حقوق زنان شده بود و البته جوان بودم، بیست
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2