19 نسرین ستوده نیمایعزیزم،سلام توانم نوشتن برای تو خیلیسخت است، تو که آنقدر معصومیکه نمی نامه نویسم. تو که از مفاهیم زندان، بازداشت، برایت بگویم از کجا نامه می حکم، دادگاه، ظلم،سانسور،خفقان یا رهایی، آزادی، عدالت، تساویو... خبر نداری. از چه با تو سخن بگویمکه با «اکنون» تو حرف زده باشم و نه ات. چگونه برایت توضیح بدهمکه آمدنم به خانه دستخودم نیست آینده تا به سویت پر بکشم. تو که به پدرتگفته بودی به مامان بگو کارش را تواند مرا تمامکند و به خانه برگردد. چگونه برایت بگویم هیچ «کاری» نمی همه مرا از تو همه از تو دور کند. در واقع هیچ «کاری» حق ندارد این این دور کند. هیچ «کاری» حق ندارد اینقدر حقوقکودکانم را نادیده بگیردکه ی یکساعتملاقات بدهد. با تو چه طیششماه بازداشت، به من اجازه آیی؟» و من یگذشته از من پرسیدی «مامان با ما به خانه می بگویمکه هفته کشد و دیرتر در مقابلچشم مأموران بازداشتگاه به تو گفتم «کارم طول می وقت تو با سر تکان دادنتگفتی باشد و دستم راکشیدی و با آیم» آن می هایم زدی. ایکودکانه بر دست هایکوچکتبوسه لب
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2