نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 214 مهوشعزیزم، سلام ایکه ‌ ها، دو حوله ‌ هایت به دستم رسید. دفتر، لباس ‌ ی یادگاری ‌ امروز همه با هوشیاری تمام انتخابکرده بودی و بسیار ضروری بود. روز بازداشتم رومکه دیگر ‌ اندیشیدم: «به بندی می ‌ و انتقال به زندان، فقط به یکچیز می مهوش در آن نیست.» به یاد چهار سالی افتادمکه تو بدون من اینجا بودی ی تلخگرفتن و بردن و بازداشت و بازداشت و بازداشتیکه تمامی ‌ و قصه ندارد... . امروز نرگس محمدی به منگفت این دفترچه مال توست و مهوش کنم، به ‌ خیالیِ تمام فکر می ‌ موقع رفتن به من سپرده است و من با خوش ی ما زندانیان از زندان آزاد ‌ افتد و همه ‌ هنگام آزادیکه به زودی اتفاق می آورم. اما خواستم بگویم امانتدار ‌ شویم، این دفترچه را با خود بیرون می ‌ می خوبی بودی. ۱۳۹۷ تیر ۹

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2