نامه‌های زندان

217 نسرین ستوده وطنانم ‌ سخنیبا هم های خیابانی، دستگیری و ‌ شنویم. اعتراض ‌ ما زندانیان نیز اخباری را می بازداشت و بازداشت و بازداشتکه شاهد آن هستیم. در کنج عزلت و برم. رؤیایصلح و دوستی، عفو و بخشش، مهر ‌ زندان به رؤیاهایم پناه می و محبت و رؤیای برابری. رؤیای زیستن، بی هیچ تبعیضی. رؤیای آنکه کودکانمان فارغ از قومیتو مذهبو جنسیتو هزاران تفکیکدیگر، در کوچه وخیابان با یکدیگر بازیکنند و قد بکشند و دانشگاه بروند، تحصیل بکنند و کار کنند. رؤیای روزیکه برایگشودن درهای دانشگاه به روی جوانانمان، مذهب آنان را مورد سؤال قرار ندهند. رؤیای روزیکه یهودی و مسیحی و بهاییو زرتشتی و مسلمان با برابریکاملو در کنار هم زندگی اندیشم. به آزادی انتخاب ‌ کنند. به رؤیایعدمخشونتو استقرار قانون می اندیشم. به رؤیای پایان آپارتاید مذهبی ‌ پوشش زنان و انتخاب مذهب می اندیشم، به اینکه هر زنی حق داشته باشد از تمامی سکوهای شهر بالا ‌ می آنکه داغ و درفش هیچ دادگاه و زندانی در انتظارش باشد. ‌ رود، بی حال اگر قدرت به ما نزدیک باشد، بیش از هر زمان دیگری به ‌ بااین

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2