های زندان نامه 22 یعزیزم مهراوه گذرد و از انتقالم به بند عمومی دو هفته از بازداشتم بیش از هشت ماه می بودم، به دلیل محدودیتیکه بابت ۲۰۹ گذرد. تا زمانیکه در بند و نیم می توانستم برایتچیزی نگاه داشتنخودکار و نوشتن یادداشتداشتیم، نمی بنویسم. اما حالا که اینجا امکان داشتن خودکار و نوشتن هست، تصمیم دانی عزیزم، ات را از زندان ادامه بدهم. می گرفتم [دفتر] خاطرات روزانه نویسی ممنوع است. گویند خاطره معلوم نیستمسئولان زندان از کجا می ام بنویسمو به یکطریقیبرایتبیرونبفرستم. هرحال، تصمیمگرفته اما به دانم چگونه برایت بگویمکه از اولین روز بازداشتم، بیش عزیزم، نمی هایتبودم. استدلالم هم این بودکه از هر چیز نگران تو بودم. نگران نگرانی ویژه نگران فهمد. به داند زندان چیست وکجاست، اما مهراوه می نیما نمی آید که تقریباً چهل هایت بودم. یادم می کلاسی هایت و هم برخورد دوست روز پس از بازداشتم، یکی از مسئولان دادسرا آمده بود و به منگفت اگر ایکه البته بعداً به شما تحویل خواهید، برایخانواده نامه بنویسید. نامه می هایم برای پدرت، از رضا خواسته ندادند. در آن نامه، ضمن شرح نگرانی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2