های زندان نامه 24 شد و لولو، یک جنایتکار سیاسی یا حتی اخلاقی یا یک قاتل تبدیل می ام. شد. عزیزم، من برخی از اینکودکان را دیده ی دار می رهسپار چوبه آید. فقط آن زمان ای. حتی اگر اسمشان را بیاورم یادت می تو هم دیده دانمکه دانی، ولی می داستان اینها را برایت نگفتم و تو داستانشان را نمی هایی بسیار دانا، بدون خشونت، صبور، بردبار دوستشان داری. اینها بچه های هایشخصیتیخاصی هستند. منجز آنکه اینان را سرمایه و با ویژگی توانم به آنها بگویم. اما حالا تو درکنار تلخی ملّی بدانم، چیز دیگری نمی شدن مادرت، حسشیرین اینهمه لطفو رحمتیکه به سویشما زندانی کنی. من هزاران بار با خود دوکودک معصومم سرازیر است را درک می ها امکه اگر آن بچه ام، راجع به شما دو تن، و به این نتیجه رسیده اندیشیده ی یک دهه بالیدند، پس نباید خیلی نگران باشم. اما اینها از میان فاجعه کند منطقی همه استدلال دودو تا چهار تای یک مادری استکه سعی می بیندیشد. قلبم اما نگرانتان استو دلتنگتان. فعلا خداحافظ زندان اوین ۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2