های زندان نامه 242 رضایعزیزم، سلام ات را بوسیدم و کشم. این بار نامه ات انتظار می هربار به شوق دیدن نامه های تو، ملاقاتی، نامه حتی آن را بوییدم و بعد خواندم. در این شرایط بی دهند. چقدر شنوم، مرا نجات می ها راکه از گوشی تلفن می و صدای بچه دانمکه تمام این خوشحال شدمکه نیما ملاقات خوبی را با تو داشته. می ها برایشلازم استو در آغوشتو تا چهحد احساسامنیتو العمل عکس کنم؛ لازم استاجازه بدهیمحسابی کند. منهم مثل تو فکر می محبتمی کنیم و ویژه اینکه حسش را درک می گریهکند. این برای او لازم است و به دهیم. به او حق می خواستم در مورد موضوع تعهد، دوباره اما رضای عزیزم، ضمناً می با تو صحبتکنم. من خوب به خاطر دارمکه تو همیشه به انتخاب روش گفتیچهکنم یا نکنم. گذاشتی. به یاد دارمکه هرگز نمی کارهایم احترام می ها از تو درخواستکنم اگر موضوع با خواهم به خاطر بچه اما این بار می شود، اینکار را بکنی. از یک طرف، جانِ فرهاد در عدم مصاحبه حل می ی آینده دوباره اعتصاب غذایم را خطر است و البته من هم احیاناً از هفته
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2