های زندان نامه 244 رضایعزیزم امروز صدایت را شنیدم و دوباره ما چهارتایی باهم صحبتکردیم. من و زنم و تلفن اشغال استکلی تو و مهراوه و نیما. هربار که به خانه زنگمی زنمکه تو باید باشی. به آقای درفشان شوم، چون حدس می خوشحال می ام شکایتکنند، به آقای الملاقاتی امکه در مورد ممنوع و آقای مقیمیگفته درفشان امروز زنگزدم. دیروز هم به آقای مقیمی زنگزدم، هر دو چقدر کنم ممکن دانیکه چرا، چون فکر می لطف داشتند. نگرانشان هستم. می توانم قبولکنمکه با اعمال فشار، حال نمی است بازداشتشانکنند. درعین پوشیکنم. تلفنی به آنهاگفتمکه نگرانم وگفتمکه از حقوق خودم چشم یخطراتی توانم خودم هم از داخلشکایتکنم. هر دوگفتند که با همه می خواهند وکالتم را بپذیرند. طبعاً من هم خیلی از آنها تشکر که دارد، می ی آتی احیاناً شکایترا طرحخواهندکرد. البته کردم. با اینحسابتا هفته ی آتی شروع خواهمکرد. من هم اعتصابغذایم را از دوشنبه
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2