نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 252 رضا جان، سلام ام ‌ شب استکه در تختم نشسته ۱۲:۵۰ امروز دوشنبه بود و من الآنساعت ها ملاقات داشتیم. ‌ نویسم. بالآخره دیروز من و بچه ‌ و برایت نامه می ها بدون وجود تو برایم سخت و ‌ جایت خالی بود. هنوز هم ملاقات بچه دانستمکه باید همین روزها ملاقات بدهند. یک روز ‌ دردناک است. می از من ‌ قبل از ملاقات، خانم عبدالحمیدی مرا به دفتر خواست وگفتکه اند که به شما بگویم اگر قول بدهید که مقرراتو قوانین را رعایت ‌ خواسته دهم.کمیهم برایش ‌ کنید، فردا ملاقاتبروید. منهمگفتمهیچقولی نمی دلیل و برهان آوردم و آمدم بالا. یکشنبه ساعت یک، زمانیکه دیگر ناامید شده بودم، مرا صدا زدند. خیلی ملاقاتخوبی بود. جایتخالی بود. رضا جان، مهراوهگفتکه قصد داریملاقاتترا به چهارشنبه منتقل ها ‌ کنی تا با ما بیفتد، البتهکار خوبی است. فقط با ساعت ملاقات خانم حجابی در ملاقاتچهارشنبه را از ‌ نباشد، چون در آنصورتمن امتیاز بی شوم بیایم سالن بزرگو در آنصورت باید ‌ دهم، زیرا مجبور می ‌ دست می توانی ‌ حجاب رفتم و آمدم. اگر می ‌ حجابکنم. فعلاً تا اینجاکه سه ماه بی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2