255 نسرین ستوده رضایعزیزم سلام ها با امیدوارمحالتخوبباشد. امروز بالآخره توانستم بعد از ملاقاتبچه ۱۲:۲۰ تو، باهاشونصحبتکنم. البته خیلیکوتاه، من قبلا ساعت تلفنم توانم شنبه) دیدم که اون موقع نمی بود (البته در روزهای سه ۱۲:۴۰ تا ۲:۴۰ تا ۲:۲۰ ها را پیداکنم و خوشبختانه یکجایخالی بینساعت بچه شنبه رو به آن ساعت منتقلکنم. امروز های سه پیداکردم و توانستم تلفن ملاقاتتان حضوری بود و مهراوه خیلی سرحال بود. اول با نرگسصحبت کردمکه خانه مانده بود،گفتمهراوه میگهکه مامانمخیلیخوشگله و بابام تیپه.کلی با نرگسگفتیم وخندیدیم. خیلیخوش خواهم رضا جان، هما برایم مقداری ملافه فرستاده. راستش می برای تختم استفادهکنم. ولی فکر کنم یک دست روتشکی و ملافه زیاد دانم بتوانم یا نه. دوم اینکه بیاد، میخواهم برات بفرستم. البته هنوز نمی اید حبیب آقا ریزیکرده مقداری پول توی حساب تو هستکهگویا برنامه کنم به مهراوه بگو سی تومن از آن ماشین بخرد تا بفروشیم. خواهش می دانیکه بهگیتی بدهی داریم. دوست ندارم حالا پول را بهگیتی بدهد. می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2